عشق جوانی به دختر پادشاه
داستان عشق جوانی به دختر پادشاه در زمان حضرت عیسی علیه السلام
✅قسمت چهارم
عيسى فرمود: آن چيست؟
جوان گفت: تويى كه چنين قدرتى دارى كه مى توانى در فاصله دو روز مرا از آن وضع فلاكت بار به اين مقام والا برسانى، چرا براى خودت كارى نمى كنى و من تو را در اين جامه و اين حال مشاهده مى كنم؟
عيسى سخن نگفت تا وقتى كه جوان اصرار كرد. پس بدو فرمود: به راستى هر كس نسبت به خداى تعالى دانا باشد و خانه آخرت و ثواب او را بداند و به دنيا و پستى و بى اعتبارى آن بصيرت و بينايى داشته باشد، ديگر به اين سراى فانى و ناپايدار دل نخواهد بست و ما را در قرب خداى تعالى و معرفت و محبت وى لذت هاى روحانى است كه اين لذت هاى ناپايدار و فانى را در برابر آنها به چيزى نشمريم.
و چون مقدراى از عيوب دنيا و آفات آن و نعمت هاى عالم آخرت و درجات آن را براى آن جوان بيان فرمود، جوان عرض كرد: پس چرا آن چه را بهتر و شايسته تر است براى خود انتخاب كرده اى و مرا در اين گرفتارى بزرگ انداختى؟
عيسى فرمود: من آن را براى تو انتخاب كردم تا ذكاوت و خرد تو را بيازمايم و ثواب تو در ترك اين امورى كه براى تو مقدور است بيشتر گردد و تو حجتى براى ديگران گردى.
جوان كه اين سخن را شنيد، دست از سلطنت كشيد و همان جامه هاى كهنه خود را پوشيد و ملازم خدمت عيسى گرديد. هنگامى كه عيسى به نزد حواريون بازگشت، بدانها فرمود: اين بود گنجى كه من آن را در اين شهر جست وجو مى كردم و آن را يافتم، الحمداللّه.
فقال و ما هو قال الغلام إنک إذا قدرت علی أن تنقلنی من تلک الحالة الخسیسة إلی تلک الدرجة الرفیعة فی یومین فلم لا تفعل هذا بنفسک و أراک فی تلک الثیاب و فی هذه الحالة فلما أحفی فی السؤال قال له عیسی ع إن العالم بالله و بدار کرامته و ثوابه و البصیر بفناء الدنیا و خستها و دناءتها لا یرغب إلی هذا الملک الزائل و هذه الأمور الفانیة و إن لنا فی قربه تعالی و معرفته و محبته لذات روحانیة لا نعد تلک اللذات الفانیة عندها شیئا فلما أخبره بعیوب الدنیا و آفاتها و نعیم الآخرة و درجاتها قال له الغلام فلی علیک حجة أخری لم اخترت لنفسک ما هو أولی و أحری و أوقعتنی فی هذه البلیة الکبری فقال له عیسی إنما اخترت لک ذلک لأمتحنک فی عقلک و ذکائک و لیکون لک الثواب فی ترک هذه الأمور المیسرة لک أکثر و أوفی و تکون حجة علی غیرک فترک الغلام الملک و لبس أثوابه البالیة و تبع عیسی ع فلما رجع عیسی إلی الحواریین قال هذا کنزی الذی کنت أظنه فی هذا البلد فوجدته و الحمد لله.
عرائس الفنون، صص ۲۲۰ و ۲۲۱ و بحارالانوار، ،ج۱۴، ص۲۸۰