آرامش

حقیقت، اصیل ترین ،جاودانه ترین و زیباترین راز هستی و نیاز آدمی است.
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

فریاد مهتاب!!! قسمت سوم

17 اسفند 1396 توسط آرامش

💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠

🤔 من در همین فکرها هستم که صدایی به گوشم می‌رسد. یکی از عقب جمعیّت می‌گوید:
«مهاجران، سخن ما را قبول نخواهند کرد. آنها با «سعد» بیعت نخواهند کرد، برای این که آنها زودتر از ما مسلمان شده‌اند و پیامبر از طایفه آنهاست.»

😐 همه به فکر فرو می‌روند. آری، مهاجران کسانی هستند که در شهر مکّه مسلمان شدند و همراه آن حضرت به مدینه هجرت کردند.
آنها اوّلین کسانی هستند که مسلمان شدند و خیلی از آنها از طایفه پیامبر (قریش) هستند.

👤یکی جواب می‌دهد:
«ما به آنها خواهیم گفت: دو خلیفه معیّن می‌کنیم، یکی از شما و دیگری از ما»

👤سعد این سخن را می‌شنود رو به او می‌کند و می‌گوید:
«این سخن را نگویید، که این آغاز شکست شما خواهد بود. شما باید بر حرف خود ثابت بمانید. شما تأکید کنید که خلیفه باید از میان مردم مدینه باشد. آنها مجبور می‌شوند قبول کنند» …(1)…

:oops: حتما تو هم مثل من با دیدن این صحنه‌ها خیلی تعجّب می‌کنی .
من نزدیک یکی از این مردم می‌روم و به او چنین می‌گویم:

🔹ــ مگر پیامبر در غدیر خم، علی را به عنوان جانشین خود معرّفی نکرد⁉️ پس چرا می‌خواهید در میان مسلمانان اختلاف بیاندازید ‼️

🔸ــ ما اختلاف را آغاز نکرده‌ایم. این مهاجران بودند که اختلاف را شروع کردند.

🔹ــ عجب حرف‌هایی می‌زنی⁉️ این افراد را شما در اینجا جمع کرده‌اید یا مهاجران⁉️ این شما هستید که می‌خواهید خلیفه پیامبر، همشهری شما باشد. شما را به خدا !!! دست از این حرف‌ها بردارید. قدری به فکر اسلام باشید. آیا گناه علی این است که اهل مکّه است⁉️ آخر شما چه کسی را بهتر از او می‌توانید پیدا کنید ⁉️

🔸_ ما با خلافت علی، هیچ مشکلی نداریم.

🔹ــ پس برای چه اینجا جمع شده‌اید و می‌خواهید «سعد» را خلیفه خود کنید؟

🔸ــ خبرهایی به ما رسیده است که عده ای از مهاجران می‌خواهند شخص دیگری را به عنوان خلیفه معرّفی کنند. ما می‌دانیم عُمَر(پسر خطّاب) فکرهایی را در سر دارد.

🔹ــ آخر برای چه؟

🔸ـ مگر تو نمی‌دانی بعضی از این مهاجران که اهل مکّه هستند، کینه علی را به دل دارند. مگر نمی‌دانی در جنگ بدر و اُحُد ، علی عدّه زیادی از مشرکان مکّه را به قتل رساند⁉️ آنهایی که به دست علی کشته شدند؛ برادر، پدر و یا یکی از اقوامِ برخی از این مهاجران بودند. برای همین، آنها کینه علی را به دل دارند …(2)….

🔹ـ پاسخ میدهم:
مگر نمی‌دانی که علی برای دفاع از اسلام دست به شمشیر برد؟ اگر شمشیر او نبود، مشرکان همه مسلمانان را می‌کشتند.

🔸ــ درست است، امّا برخی از آن‌ها امروز به فکر انتقام خون بزرگان خود هستند. آنها قسم خورده‌اند که علی را خانه نشین کنند. وقتی که ما از تصمیم این گروه از مهاجران باخبر شدیم، تصمیم گرفتیم تا از آنها عقب نیفتیم و برای همین این جلسه را تشکیل دادیم. مگر خبر نداری که آنها زودتر از ما جلسه گرفته‌اند و در مورد خلافت به نتایجی رسیده‌اند⁉️….(3)….

🤔…گویا در این شهر خبرهای زیادی است‼️

پایان قسمت سوم……

منابع:
1-تاریخ طبری ج3 ص218
2-بحارالانوار ج29 ص144/عیون اخبارالرضا ج1 ص72
3-الارشاد ج1 ص189/بحار ج22 ص519

 نظر دهید »

فریاد مهتاب!!! قسمت دوم

17 اسفند 1396 توسط آرامش

💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠

به راستی اینجا چه خبر است؟
👥جمعیّت زیادی در سقیفه جمع شده است. من جمعیّت را می‌شکافم و جلو می‌روم:

👤ــ آقا چه می‌کنی؟ کجا می‌خواهی بروی؟ مگر نمی‌بینی که راه بسته است؟

ــ امّا من باید جلو بروم. می‌خواهم برای دوستانم که قصه مرا می‌خوانند گزارش بدهم و سخن بگویم. آنها حق دارند بفهمند امروز اینجا چه خبر است. هر طور که هست وارد سقیفه می‌شوم. تختی را می‌بینم که پیرمردی بر روی آن خوابیده است ….(1)….
جلو می‌روم ، گویا پیرمرد مریض است. رنگ زردی به چهره دارد.
یک جوان کنار او ایستاده است. پیرمرد یک جمله می‌گوید و جوان سخن او را با صدای بلند تکرار می‌کند تا همه بشنوند ….(2)….
آیا این پیرمرد را می‌شناسی⁉️

👌 او «سَعد» است. رئیس قبیله «خَزْرَج». آن جوان هم «قیس» پسر اوست که در کنار او ایستاده است. حتما می‌دانی که مدینه از دو طایفه بزرگ «اَوْس» و «خَزْرَج» تشکیل شده است. این دو طایفه قبل از اسلام همواره در حال جنگ بودند، امّا به برکت اسلام صلح و آرامش به میان آنها برگشته است.
اکنون بزرگان این دو طایفه در کنار هم جمع شده‌اند تا برای آینده این شهر تصمیم بگیرند.

_«سعد» بزرگ قبیله خزرج چنین سخن می‌گوید:
«ای مردم مدینه‼️ شما باید قدر خود را بدانید. شما بودید که پیامبر را یاری کردید و اگر شما نبودید، اسلام به این شکوه و عظمت نمی‌رسید. آری، مردم شهر مکّه نه تنها پیامبر را یاری نکردند بلکه همواره باعث اذیّت و آزار او شدند. امّا خداوند به ما این توفیق را داد که یاری پیامبر را بنماییم و ما تا پای جان او را یاری کردیم.

✋ ای مردم مدینه، با شمشیرهای شما بود که دین اسلام قدرت پیدا کرد. آگاه باشید که پیامبر از دنیا رفت در حالی که از شما راضی بود و شما نور چشم او بودید. اکنون پیامبر به دیدار خدا شتافته است و بعد از او حکومت و خلافت، حقّ شما می‌باشد»….(3)…

افراد حاضر یک صدا فریاد می‌زنند:
«ای سعد‼️ چه زیبا و خوب سخن گفتی. ما فقط به سخن تو عمل می‌کنیم. تو باید خلیفه مسلمانان باشی»

👁 حاضرین، حسابی به شور افتاده‌اند!!! نگاه کن! چگونه دور سعد می‌چرخند و فریاد می‌زنند:
✋ ای سعد ! تو مایه امید ما هستی. مرگ بر دشمن تو ! ..(4)…

🤔 این همان شعاری است که آنها در روزگار جاهلیّت می‌خواندند. چه شده است که این مسلمانان، به یاد آن روزها افتاده‌اند؟

:oops: هنوز بدن پیامبر دفن نشده است، آیا باید این‌گونه به جاهلیّت برگردند؟
گوش کن!!! گویا سخن از خلافت است. بحث خیلی جدّی است. این افراد اینجا جمع شده‌اند تا جانشین پیامبر را معیّن کنند .

😱 مگر پیامبر در روز غدیر خُمّ، علی(ع) را به عنوان خلیفه و جانشین خود معیّن نکرده است⁉️
مگر همین مردم با علی بیعت نکردند⁉️چرا به این زودی، همه چیز را فراموش کردند⁉️
از روز غدیر خُمّ، حدود دو ماه گذشته است .
آیا آنها سخن پیامبر را فراموش کرده‌اند که در میان هزاران نفر، فریاد زد:

📣 «مَن کنتُ مَولاه فَهذا علیٌّ مولاه؛
هر که من مولا و رهبر او هستم، علی مولا و رهبر اوست ».(5)

🤔 من در همین فکرها هستم که صدایی به گوشم می‌رسد. و صدایی بلند است‼️

پایان قسمت دوم….

منابع:
1-کنز العمال ج5 ص650
2-تاریخ الطبری ج3 ص218
3-تاریخ الطبری ج3 ص218 .الکامل فی التاریخ ج2 ص12و 13
4-بحار الانوار ج28 ص256

 نظر دهید »

متواضع باشیم

13 اسفند 1396 توسط آرامش

❌☝ مهم نیست

🏠 خانه‌مان چقدر بزرگ باشد…
🚙 ماشینمان چه قیمتی باشد…
💰 موجودیِ حسابمان چقدر زیاد باشد…

⚰️ اندازه قبرِ همه ما یکسان خواهد بود…
☝ پس همگی بیائیم متواضع و فروتن باشیم….

 نظر دهید »

فریاد مهتاب!!! قسمت اول

10 اسفند 1396 توسط آرامش

💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠

👁 نگاه من به آسمانِ پر ستاره دوخته شده است. نمی‌دانم فردا چه خواهد شد. با خود فکر می‌کنم، کاش الآن در مدینه بودم.
خدایا، آیا خواهم توانست بار دیگر پیامبر(ص) را ببینم؟

:| امروز خبردار شدم که بیماری پیامبر(ص)، شدید شده است. دیگر امیدی به بهبودی او نیست. من خیلی نگران هستم. فردا صبح زود به سوی مدینه خواهم رفت. من می‌خواهم بار دیگر پیامبر(ص) را ببینم .

🌞 اکنون خورشید روز دوشنبه، بیست و هشتم ماه صَفَر طلوع می‌کند و من آماده رفتن می‌شوم.
دستی به یالِ اسب سفید و زیبایم می‌کشم. پا در رکاب می‌نهم. من می‌خواهم به سوی مدینه بروم .

…▪️آیا تو نیز همراه من می‌آیی⁉️

👤…تو باید با عجله همراه من بیایی. از اینجا تا مدینه، دو ساعت راه داریم.
عشق دیدن پيامبر(ص) مرا بی‌قرار کرده است. یادم می‌آید آخرین باری که پیامبر(ص) را دیدم، خبر از رفتن خود می‌داد. آیا من موفّق خواهم شد بار دیگر پیامبر را ببینم؟

👀 …آنجا را نگاه کن! آیا دیوارهای شهر مدینه را می‌بینی؟
اکنون ما به مدینه رسیده‌ایم. بیا جلوتر برویم. به مرکز شهر، مسجد پیامبر(ص)

👂…آیا تو هم صدای گریه‌ها را می‌شنوی؟
برای چه صدای گریه از خانه‌ها بلند است؟ چه خبر شده است؟

…خدای من ‼ پیامبر از دنیا رفته است.
اینجا خانه پیامبر است. صدای گریه فاطمه، دختر پیامبر به گوش می‌رسد.
آری، پیامبر دنیا را وداع گفته است. اکنون علی(ع) دارد بدن مطهر آن حضرت را غسل می‌دهد.
پیامبر خودش وصیّت کرده است که علی بدن او را غسل دهد. فرشتگان آسمانی او را یاری می‌کنند…(1)

🕌 …من با خود می‌گویم خوب است به داخل مسجد پیامبر بروم. مسجدی که پیامبر در آنجا برای ما بالای منبر می‌رفت و سخن می‌گفت. هنوز طنینِ صدای مهربان او در گوش من است.
خدای من! در این شهر چه خبر است؟ چرا در این لحظه، مسجد این‌قدر خلوت است؟ … پس مردم کجا هستند؟

🤔 آیا کسی از راز خلوتی مسجد خبر دارد ؟…(2)
از مسجد بیرون می‌آیم، درِ خانه چند نفر از دوستان خود را می‌زنم، امّا کسی جواب نمی‌دهد. یک نفر دارد به سوی من می‌آید:

▪️سلام، چرا مسجد این‌ قدر خلوت است؟

▫️مگر خبر نداری که عده ای به سقیفه رفته‌اند ؟…(3)

▪️سقیفه دیگر کجاست؟ آنجا چه خبر است؟

▫️همراه من بیا، آنجا خبر مهمّی است

👣 من همراه او حرکت می‌کنم. تو نیز همراه من بیا. او مرا به سوی غرب مدینه می‌برد. ما از شهر خارج می‌شویم.

👈 آنجا را نگاه کن. آنجا سایبانی است که به آن سقیفه می‌گویند.
عده ای در آنجا جمع شده اند. چه سر و صدایی بلند است⁉️

🤔 به راستی اینجا چه خبر است؟؟

پایان قسمت اول……

منابع:
1.الامالی الصدوق ص732
2.تاریخ دمشق ج17 ص55
3.معجم البلدان ج3 ص228

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 162
  • 163
  • 164
  • ...
  • 165
  • ...
  • 166
  • 167
  • 168
  • ...
  • 169
  • ...
  • 170
  • 171
  • 172
  • ...
  • 251
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 16
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 37
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 26
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1

جستجو

کاربران آنلاین

  • ترنم گل
  • سید عشق
  • بتول سادات بنیادی

آمار

  • امروز: 2969
  • دیروز: 6114
  • 7 روز قبل: 37311
  • 1 ماه قبل: 91685
  • کل بازدیدها: 1692324

آرامش

http://www.ashoora.biz/mazhabi-projects/sore/sore_H_F/H10.png

  • zeynab
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس