آرامش

حقیقت، اصیل ترین ،جاودانه ترین و زیباترین راز هستی و نیاز آدمی است.
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

فریاد مهتاب!!! قسمت اول

10 اسفند 1396 توسط آرامش

💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠

👁 نگاه من به آسمانِ پر ستاره دوخته شده است. نمی‌دانم فردا چه خواهد شد. با خود فکر می‌کنم، کاش الآن در مدینه بودم.
خدایا، آیا خواهم توانست بار دیگر پیامبر(ص) را ببینم؟

:| امروز خبردار شدم که بیماری پیامبر(ص)، شدید شده است. دیگر امیدی به بهبودی او نیست. من خیلی نگران هستم. فردا صبح زود به سوی مدینه خواهم رفت. من می‌خواهم بار دیگر پیامبر(ص) را ببینم .

🌞 اکنون خورشید روز دوشنبه، بیست و هشتم ماه صَفَر طلوع می‌کند و من آماده رفتن می‌شوم.
دستی به یالِ اسب سفید و زیبایم می‌کشم. پا در رکاب می‌نهم. من می‌خواهم به سوی مدینه بروم .

…▪️آیا تو نیز همراه من می‌آیی⁉️

👤…تو باید با عجله همراه من بیایی. از اینجا تا مدینه، دو ساعت راه داریم.
عشق دیدن پيامبر(ص) مرا بی‌قرار کرده است. یادم می‌آید آخرین باری که پیامبر(ص) را دیدم، خبر از رفتن خود می‌داد. آیا من موفّق خواهم شد بار دیگر پیامبر را ببینم؟

👀 …آنجا را نگاه کن! آیا دیوارهای شهر مدینه را می‌بینی؟
اکنون ما به مدینه رسیده‌ایم. بیا جلوتر برویم. به مرکز شهر، مسجد پیامبر(ص)

👂…آیا تو هم صدای گریه‌ها را می‌شنوی؟
برای چه صدای گریه از خانه‌ها بلند است؟ چه خبر شده است؟

…خدای من ‼ پیامبر از دنیا رفته است.
اینجا خانه پیامبر است. صدای گریه فاطمه، دختر پیامبر به گوش می‌رسد.
آری، پیامبر دنیا را وداع گفته است. اکنون علی(ع) دارد بدن مطهر آن حضرت را غسل می‌دهد.
پیامبر خودش وصیّت کرده است که علی بدن او را غسل دهد. فرشتگان آسمانی او را یاری می‌کنند…(1)

🕌 …من با خود می‌گویم خوب است به داخل مسجد پیامبر بروم. مسجدی که پیامبر در آنجا برای ما بالای منبر می‌رفت و سخن می‌گفت. هنوز طنینِ صدای مهربان او در گوش من است.
خدای من! در این شهر چه خبر است؟ چرا در این لحظه، مسجد این‌قدر خلوت است؟ … پس مردم کجا هستند؟

🤔 آیا کسی از راز خلوتی مسجد خبر دارد ؟…(2)
از مسجد بیرون می‌آیم، درِ خانه چند نفر از دوستان خود را می‌زنم، امّا کسی جواب نمی‌دهد. یک نفر دارد به سوی من می‌آید:

▪️سلام، چرا مسجد این‌ قدر خلوت است؟

▫️مگر خبر نداری که عده ای به سقیفه رفته‌اند ؟…(3)

▪️سقیفه دیگر کجاست؟ آنجا چه خبر است؟

▫️همراه من بیا، آنجا خبر مهمّی است

👣 من همراه او حرکت می‌کنم. تو نیز همراه من بیا. او مرا به سوی غرب مدینه می‌برد. ما از شهر خارج می‌شویم.

👈 آنجا را نگاه کن. آنجا سایبانی است که به آن سقیفه می‌گویند.
عده ای در آنجا جمع شده اند. چه سر و صدایی بلند است⁉️

🤔 به راستی اینجا چه خبر است؟؟

پایان قسمت اول……

منابع:
1.الامالی الصدوق ص732
2.تاریخ دمشق ج17 ص55
3.معجم البلدان ج3 ص228

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: حدیث متنی لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 16
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 37
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 26
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1

جستجو

کاربران آنلاین

  • صفيه گرجي
  • زفاک
  • 0marziyeh

آمار

  • امروز: 3690
  • دیروز: 6114
  • 7 روز قبل: 37311
  • 1 ماه قبل: 91685
  • کل بازدیدها: 1692324

آرامش

http://www.ashoora.biz/mazhabi-projects/sore/sore_H_F/H10.png

  • zeynab
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس