Shaker: #تـمـــام_زنــدگــــے_مــن
Shaker:
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن
? قــسـمـت پـانـزدهـم
(مـهـمــانــے شـیـطـان)
چند لحظه طول ڪشید تا به خودم بیام …
– متین جان … مگه مهمونے زنانه است؟ …
– نه … چطور؟ …
– این ڪت و شلوارے بود ڪه عروسے خواهرت پوشیدم … ڪتش تنگ و ڪوتاهه …
با حالت بے حوصله اے اومد سمتم …
– یعنے چے تنگ و ڪوتاهه؟ … زن خارجے نگرفتم ڪه این حرف هاے مسخره رو بشنوم … و بیاد با چادر بشینه یه گوشه مجلس … اونجا آدم هاش با ڪلاسن … امل بازے در نیارے ها …
– امل بازے؟ … امل چے هست؟ …
خندید و رفت توے اتاق ڪارش … با صداے بلند گفت …
– یعنے همین اداهاے تو … راستے رفتیم اونجا، باز وقت اذان شد پا نشے برے وایسے به نماز …
سرش رو آورد بیرون …
– محض رضاے خدا … یه امشب، ما رو مسخره و مضحڪه مردم نڪن …
تڪیه دادم به دیوار … نفسم در نمے اومد … نمے تونستم چیزهایے رو ڪه مے شنیدیم درک ڪنم … مغزم از ڪار افتاده بود … اومد سمتم …
– چت شد تو؟ …
– از روز اول دیدے من چطور آدمے هستم … اگر من اینقدر مسخره ام؛ چرا باهام ازدواج ڪردے؟ …
با خنده اومد طرفم …
– زن بور اروپایے نگرفتم ڪه بره لاے چادر … زن گرفتم به همه پز بدم تا چشم هاشون در بیاد ڪه زن هاے خودشون به زور هزار قلم آرایش، شبیه تو هم نمیشن …
دوباره رفت توے اتاق … این بار قدرت حرڪت ڪردن نداشتم ڪه دنبالش برم …
– راستے یه دستم توے صورتت ببر … اینطورے بے هیچے هم زیاد جالب نیست … همچین ڪه چشم هاشون بزنه بیرون …
ادامه دارد…
تعجیل در ظهور حضرت مهدے عج #صلوات