آرامش

حقیقت، اصیل ترین ،جاودانه ترین و زیباترین راز هستی و نیاز آدمی است.
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

 آداب و اعمال «ذیقعده الحرام»: 

23 خرداد 1400 توسط آرامش

┅┅❀ ? ﷽ ? ✿❀┅┅

? آداب و اعمال «ذیقعده الحرام»:

? فضیلت نماز روز یکشنبه این ماه:
? در روز یکشنبه این ماه نمازى با فضیلت بسیار از رسول خدا “صلّى الله علیه و آله و سلم”
روایت شده که مجملش آن است که هر که آن را بجا آورد، توبه‏‌اش مقبول و گناهش آمرزیده شود و دشمنان او در روز قیامت از او راضى شوند و با ایمان بمیرد و دینش گرفته نشود و قبرش گشاده و نورانى شود و والدینش از او راضى و مغفرت شامل حال والدین او و ذریه او گردد و توسعه رزق پیدا کند و ملک الموت با او در وقت مردن مدارا کند و به آسانى جان او بیرون شود.

✍ ?کیفیت نماز روز یک‌شنبه ماه ذی‌القعده به این شرح است:

? برای خواندن این نماز لازم است در یکی از یکشنبه‌های ماه ذی‌القعده غسل کرده و برای نماز وضو بگیرید (یا قبل از غسل وضو بگیرید)
? و سپس دو نماز دو رکعتی مانند نماز صبح به نیت نماز یکشنبه ماه ذی‌القعده به جای آورید
? که در هر رکعت یک بار سوره حمد و سه بار سوره توحید و یک بار سوره ناس و یک بار سوره فلق خوانده می‌شود
? و پس از پایان چهار رکعت،
? هفتاد بار استغفار کرده (گفتن ذکری مانند اَستَغفِرُ اللهَ و اَتوبُ إلیه)
? و آنگاه یک‌بار ذکر لا حول و لا قوة الا بالله بگویید
? و در پایان چنین دعا کنید:
«یا عَزِیزُ یا غَفَّارُ اغْفِرْ لِی ذُنُوبِی وَ ذُنُوبَ جَمِیعِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فَإِنَّهُ لَا یغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ»

? سه روز متوالی روزه‌داری: روایت شده که هر که در یکى از ماه ‌هاى حرام سه روز متوالى که پنجشنبه و جمعه و شنبه باشد روزه بدارد، ثواب نهصد سال عبادت براى او نوشته شود

? (مفاتیح الجنان. فصل پنجم. در اعمال ماه ذی القعده)

 نظر دهید »

رمان 

23 خرداد 1400 توسط آرامش

#فرار_از_جهنم
#قسمت_چهلم: قول شرف ? ✋

تمام مدتی که ما با هم حرف می زدیم عین جوجه ها که به مادرشون می چسبن … چسبیده بود به من ? …

- هی استنلی، این بچه کیه دنبالت خودت راه انداختی؟ … پرستار کودک شدی؟ ? … .
و همه زدن زیر خنده … یکی شون یه قدم رفت سمتش … خودش رو جمع کرد و کشید سمت من ? … .

- اوه … چه سوسول و پاستوریزه است … اینو از کجای شهر آوردی ؟ ? … .
- امانته بچه ها … سر به سرش نزارید … قول شرف دادم سالمش برگردونم … تمام تیکه هاش، سر هم ? …

همه دوباره خندیدن ? … باشه، مرد … قول تو قول ماست … اونم از احد دور شد … .

از کافه که اومدیم بیرون … خودش با عجله پرید توی ماشین ? … می شد صدای نفس نفس زدنش رو شنید … .

- اینها یکی از گنگ های بزرگ موتورسوارن … اون قدر قوی هستن که پلیسم جرات نمی کنه بره سمت شون ? … البته زیاد دست به اسلحه نمیشن? … یعنی کسی جرات نمی کنه باهاشون در بیوفته … این 60 تا رو هم که دیدی رده بالاهاشون بودن …

- منظورت چی بود؟ … یه تیکه، سر هم ? …

سوالش از سر ترس شدید بود … جوابش رو ندادم … جوابش اصلا چیزی نبود که اون بچه نازپرورده توان تحملش رو داشته باشه …0

 نظر دهید »

رمان

23 خرداد 1400 توسط آرامش

#تولد_دوباره
#فرار_از_جهنم
#قسمت_سی_و_نهم: نمیکشمت ?

سوار ماشین که شدیم ? ، زل زده بود به من ? … .
- به چی زل زدی؟ …
- جمله ای که چند لحظه قبل گفتی … یعنی قصد کشتن من رو نداری؟ ? … .
محکم و با عصبانیت بهش چشم غره رفتم … من هرچی باشم و هر کار کرده باشم تا حالا کسی رو نکشتم ? … تا مجبور هم نشم نمی کشم … تو هم اگر می خوای صحیح و سالم برگردی و آدم دیگه ای هم آسیب نبینه بهتره هر چی میگم گوش کنی … و الا هیچی رو تضمین نمی کنم… حتی زنده برگشتن تو رو … .

بردمش کافه … .
- من لیموناد می خورم? … تو چی می خوری؟ … یه نگاه بهش انداختم و گفتم … فکر الکل رو از سرت بیرون کن ? … هم زیر سن قانونی هستی؛ هم باید تا آخر، کل هوش و حواست پیش من باشه … .

منتظر بودم و به ساعتم نگاه می کردم که سر و کله شون پیدا شد … ای ول استنلی، زمان بندیت عین همیشه عالیه ? …

پاشون رو که گذاشتن داخل، نفسش برید … رنگش شد عین گچ … سرم رو بردم نزدکیش … به نفعته کنارم بمونی و جم نخوری بچه … یکی مردونه روی شونه اش زدم و بلند شدم …

یکی یکی از در کافه میومدن تو … .
- هی بچه ها ببینید کی اینجاست؟ ? … چطوری مرد؟ …
یکی از گنگ های موتور سواری بود که با هم ارتباط داشتیم …

 نظر دهید »

رمان

23 خرداد 1400 توسط آرامش

#تولد_دوباره
#فرار_از_جهنم
#قسمت_سی_و_هشتم: جوجه مواد فروش

هنوز از مدرسه زیاد دور نشده بودیم که چشمم به چند تا جوون هجده، نوزده ساله خورد … با همون نگاه اول فهمیدم واسطه مواد دبیرستانی هستن ? …

زدم بغل و بهش گفتم پیاده شو … رفتیم جلو … .
- هی، شما جوجه مواد فروش ها … .
با ژست خاصی اومدن جلو … جوجه مواد فروش؟ … با ما بودی خوشگله؟ ? …
- از بچه های جیسون هستید یا وانر ؟ … .

یه تکانی به خودش داد … با حالت خاصی سرش رو آورد جلو و گفت … به تو چه؟ ? … .
جمله اش تمام نشده بود، لگدم رو بلند کردم و کوبیدم وسط سینه اش … نقش زمین شد …

دومی چاقو کشید? … منم اسلحه رو از سر کمرم کشیدم? … .

- هی مرد … هی … آروم باش … خودت رو کنترل کن … ما از بچه های وانر هستیم ? … .

همین طور که از پشت، یقه احد محکم توی دستم بود … کشیدمش جلو … تازه متوجهش شدن … به وانر بگید استنلی بوگان سلام رسوند … گفت اگر ببینم یا بفهمم هر جای این شهر، هر کسی، حتی از یه گروه دیگه … به این احمق مواد فروخته باشه … من همون شب، اول از همه دخل تو رو میارم ? … .

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 75
  • 76
  • 77
  • ...
  • 78
  • ...
  • 79
  • 80
  • 81
  • ...
  • 82
  • ...
  • 83
  • 84
  • 85
  • ...
  • 878
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

رتبه

    جستجو

    کاربران آنلاین

    • فاطمه خانه زر

    آمار

    • امروز: 203
    • دیروز:
    • 7 روز قبل: 13021
    • 1 ماه قبل: 90854
    • کل بازدیدها: 1705345

    آرامش

    http://www.ashoora.biz/mazhabi-projects/sore/sore_H_F/H10.png

    • zeynab
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس