یه دسته گل
10 بهمن 1399 توسط دریای راز
هر چی از پشتِ درِ آشپزخونه خواهش کردم فایده نداشت. در رو بسته بود و می گفت: «چیزی نیست الآن تموم می شه». وقتی اومد بیرون دیدم آشپزخونه رو مرتب کرده، کفِ آشپزخونه رو شسته، ظرف ها رو چیده سرِ جاشون، روی اجاق گاز رو تمیز کرده و خلاصه آشپزخونه شده مثل یه… بیشتر »