یکی از یاران...
#آشنایی_با_یاران_امام_حسین
عابس بن ابی شبیب شاکری
ابومخنف از ربیع بن تمیم همدانی نقل می کند که گفت:
«هنگامی که #عابس را دیدم که به میدان می آید او را شناختم پس گفتم: ای مردم! این شیر شیران است، این پسر ابن شبیب است، مبادا تنها به جنگ او بروید. در این حال عابس ندا می داد که آیا مردی هست که به جنگ من در آید؟ ولی کسی جرأت مصاف با او را ننمود. عمر بن سعد چون چنین دید: فریاد زد که: وای بر شما سنگ بارانش کنید. پس از هر طرف سنگ به سوی او سرازیر گشت. عابس چون اینگونه دید، کلاه خود و زره خویش از تن درآورد و سپس حمله کرد و به خدا قسم او را دیدم که بیش از دویست نفر را به عقب می راند و چون کار بر سپاه ابن سعد تنگ آمد او را محاصره نمودند و از هر سوی به وی تاختند و او را به شهادت رساندند و سرش را بریدند.و دیدم چند تن از افراد نامدار سپاه بر آن درگیری داشتند و هر یک مدعی بود که من سر او را بریده ام و چون نزد عمر سعد آمدند.
ابن سعد به آنان گفت: نزاع نکنید که این مرد را #یک_نفر نکشته است، همه شما در خون او شریکید و با این سخن به کشمکش آنان پایان داد.