آرامش

حقیقت، اصیل ترین ،جاودانه ترین و زیباترین راز هستی و نیاز آدمی است.
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

یادی از آن روزها

15 مهر 1397 توسط آرامش

 زمانی که بعثی های عراقی می خواستن از اسیر 14 و 15 ساله برای تبلیغات استفاده کنند ازش پرسیدند : برای چی درس و مدرسه رو رها کردی و اومدی بجنگی؟🎤:roll:
گفت: به زور اومدم‼️😥

گفتند یعنی تور رو به زور این جا آوردند⁉️:oops:
گفت: نه با زور اومدم ، من با پدر و مادرم دعوا کردم تا خودم رو به جبهه برسونم👌

 

گفتند: یعنی با پدر و مادرت بدی؟

گفت: نه ! من پدر و مادرم رو به اندازه چشمام دوست دارم .|😇💕|
در این جا بعثی ها فکر کردند بهترین زمان برای تبلیغاته:roll:✌️

 گفتند : خب پس پدر و مادرت رو به اندازه چشم هات دوست داری . کسی که باعث شد تو به جنگ بیایی و از چشمهات جدا بشی چی؟ رهبرت خمینی⁉️😠
گفت: رهبرم خمینی رو به اندازه قلبم❤️ دوست دارم😍
استخباراتی که بسیار عصبانی شده بود:twisted: گفت: یعنی چه که به اندازه قلبم دوست دارم؟
او اسیر به ظاهر کوچک ، چنان جواب محکمی داد که همه را متعجب و قلب دشمن رو نشانه رفت🎯
گفت : انسان بدون چشم می تونه زندگی کنه ولی بدون قلب هرگز….‼️👊 |🌺🍃
#فرزندان_خمینی ✌️

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: حدیث متنی لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 16
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 37
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 26
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1

جستجو

کاربران آنلاین

  • صفيه گرجي
  • زفاک

آمار

  • امروز: 1681
  • دیروز: 6114
  • 7 روز قبل: 37311
  • 1 ماه قبل: 91685
  • کل بازدیدها: 1692324

آرامش

http://www.ashoora.biz/mazhabi-projects/sore/sore_H_F/H10.png

  • zeynab
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس