کمک به پدر با سن کم
07 مرداد 1396 توسط آرامش
شهید علم داریوش رضایی نژاد
مسئولیت یک فروشگاه تعاونی را داده بودند به بابا. ما طبق معمول میرفتیم و خرابکاری میکردیم اما داریوش میآمد و به بابا کمک میکرد. با اینکه کلاس پنجم بود و سنی نداشت، تمام حسابداری تعاونی با او بود. بهخاطر همین چیزها، بابا، داریوش را از همه بیشتر دوست داشت. اگر میخواست قسم بخورد میگفت: به جان داریوش! مثل همین امروز که ناخودآگاه جان داریوش را قسم خورد و جگر همهمان را کباب کرد.
داریوش اینقدر پیش همه عزیز و دوست داشتنی بود که حتی خدا بیامرز عمو عبدالرضا ما هم که هفت هشت بچه داشت هر موقع میخواست قسم بخورد میگفت: به جون داریوش که خیلی برام عزیزه.
برگرفته از کتاب شهید علم، دفتر دوم