پای درس شهدا
09 فروردین 1398 توسط آرامش
?سیره عملی سردار شهید
((حاج محمد ابراهیم همت))
هنوز آفتاب نزده بود كه به دوكوهه رسيديم. بعضي بچهها تازه رسيده بودند و كنار راهآهن داشتند نماز ميخواندند. حاجي تا اين صحنه را ديد، رنگش پريد و قدمهاش تند شد.
- اين چه وضعشه؟ بچهها بايد رو سنگ و كلوخ نماز بخونن؟ اقلاً يه حسينيه بزنين اينجا.
- بودجه نيست، حاجي.
حاجي از كوره در رفت «اگه بودجه نيست، يه صندوق بزنين كه هركي از اينجا رد ميشه دوتومن توش بندازه. اينجوري بودجه تأمين ميشه.»
آشفتگي حاجي را كه ديد، با شرمندگي گفت:«ديگه چوبكاري نكنين. انشاءالله درست ميشه.»
گوشهي انبار يك كلنگ بود. حاجي برش داشت و گفت «كلنگ اول رو ميزنم. اگه تا بيست روز ديگه پول جور نشد، صندوق رو به پا ميكنم.»