آرامش

حقیقت، اصیل ترین ،جاودانه ترین و زیباترین راز هستی و نیاز آدمی است.
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

مهره های جادویی

28 شهریور 1395 توسط آرامش

 

 

 

وقتی حضرت محمد(ص ) سه ساله بود, روزی به دایه اش حلیمه گفت :

-مادر ! روزها برادرانم کجا می روند ؟

 

- عزیزم آنها گوسفندان را به صحرا می برند .

- مادر, چرا مرا با خود نمی برند ؟ 

 

- آیا مایلی بروی ؟ 

- بله مادر .

 

حلیمه روز بعد محمد(ص ) را شستشو داد و موهایش را روغن زدو به چشمانش سرمه کشید و یک مـهره یمانی که به نخ کشیده بود, برای محافظت او به گردنش آویخت .

 

آن طفل سه ساله که این عمل را خرافی می دانست , مهره را با آزردگی از گردن درآورد و گفت : مادر, خدا بهترین حافظ برای من است 

 

منع:بحارالانوار, ج 15, ص 376 

 

 

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: داستان لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31

رتبه

    جستجو

    کاربران آنلاین

    • نویسنده محمدی

    آمار

    • امروز: 53
    • دیروز:
    • 7 روز قبل: 10596
    • 1 ماه قبل: 38672
    • کل بازدیدها: 1770559

    آرامش

    http://www.ashoora.biz/mazhabi-projects/sore/sore_H_F/H10.png

    • zeynab
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس