آرامش

حقیقت، اصیل ترین ،جاودانه ترین و زیباترین راز هستی و نیاز آدمی است.
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

فریاد مهتاب!!! قسمت هشتم

22 اسفند 1396 توسط آرامش

💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠

:| امروز در اینجا سنگ بنای انحراف و اختلاف در اسلام گذاشته شد. حاضرین به جای «سعد» با ابوبکر بیعت کردند با این دلایل که پیامبر از قبیله «قریش» بوده و او هم از قبیله «قریش» می باشد به خلاف «سعد». و این که ابوبکر به خلاف «سعد» از کسانی است که در مکه مسلمان شده است. امّا همه می‌دانند علی نزدیک‌ترین مردم به پیامبر است و زودتر از ابوبکر اسلام آورده است….

👥 …سران قبیله «اوس» با ابوبکر بیعت کردند زیرا امروز آن اختلاف و کینه‌ای که سالیان سال میان قبیله آنها و قبیله «خزرج» وجود داشت، زنده شد.
آیا می‌دانی میان این دو قبیله قبل از اسلام جنگ سختی در گرفت و خون‌های زیادی به زمین ریخته شد⁉️
آنها آن روز را «روز بُعاث» نام نهادند. روزی که جوانان زیادی بر خاک و خون غلطیدند ….(1)…

👈 در آن روز قبیله «خزرج» پیروز میدان جنگ شده بود و امروز قبیله «اوس» می‌خواهد انتقام خود را از سعد (بزرگ قبیله خزرج)بگیرد ….(2)….

👌 آری، اگر قبیله «اوس» با ابوبکر بیعت می‌کنند برای این است که می‌خواهند سعد (بزرگ قبیله خزرج) خلیفه نشود!!!

🤔 آنها می بینند که اگر با ابوبکر بیعت نکنند، «سعد» خلیفه خواهد شد. چه کسانی این آتش زیر خاکستر (کینه بین اوس و خزرج) را امروز روشن کردند⁉️

😈 آری، عدّه‌ای می‌دانستند که اختلاف این دو قبیله برای موفقیّت آنها لازم است و برای همین نقشه خود را به خوبی اجرا کردند.
آیا به یاد داری اوّلین کسی که با ابوبکر بیعت کرد که بود⁉️
👤 «بشیر» را می‌گویم. او که یکی از بزرگان قبیله «خزرج» است. به علّت حسدی که نسبت به پسرعموی خود «سعد» دارد با ابوبکر بیعت کرد تا مبادا «سعد» خلیفه شود.

➖اکنون با بیعت کردن «بشیر» در قبیله خزرج اختلاف افتاده است.
نگاه کن‼️ «بشیر» مشغول سخن گفتن با افراد قبیله خود(قبیله خزرج) است. او به آنها این چنین می‌گوید:
«اکنون که همه دارند با ابوبکربیعت می‌کنند، پس ما از آنها عقب نیفتیم» .

✋ عدّه‌ای با او موافق می‌شوند و می‌روند و با ابوبکر بیعت می‌کنند.

👤سعد(رئیس قبیله خزرج) با حاضرین سخن می‌گوید. امّا دیگر کسی به سخن او گوش نمی‌کند. او هر طور هست می‌خواهد مانع شود تا قبیله اش با ابوبکر بیعت کنند.
در این میان عُمَر فریاد می‌زند:
🗣«سعد را بکُشید. او را زیر دست و پا پایمال کنید» ….(3)….

➖عمر به طرف «سعد» می‌رود و به او می‌گوید:
«ای سعد، من دوست دارم آن چنان زیر دست و پایِ حاضرین پایمال شوی که همه اعضای بدنت در هم کوبیده شود» ….(4)…
➖قیس پسرِ سعد، این سخن را می‌شنود. جلو می‌آید و ریش عمر را در دست می‌گیرد و می‌گوید:
🗣«به خدا قسم اگر مویی از سر پدرم کم شود نخواهم گذاشت از اینجا سالم بیرون بروی» …( 5)…

پایان قسمت هشتم……

منابع:
1-تاریخ یعقوبی ج2 ص37
2-البدایه و النهایه ج3 ص190 السیره النبویه لابن کثیر ج2 ص188
3- شرح نهج البلاغه ج1 ص174
4-بحار الانوار ج28 ص336
5-بحار الانوار ج28 ص 336

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: حدیث متنی لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 16
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 37
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 26
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1

جستجو

کاربران آنلاین

  • صفيه گرجي
  • زفاک
  • 0marziyeh

آمار

  • امروز: 3667
  • دیروز: 6114
  • 7 روز قبل: 37311
  • 1 ماه قبل: 91685
  • کل بازدیدها: 1692324

آرامش

http://www.ashoora.biz/mazhabi-projects/sore/sore_H_F/H10.png

  • zeynab
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس