فریاد مهتاب!!! قسمت دهم
💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠
😐 ابوسفیان نمیدانست که علی اینگونه امید او را ناامید خواهد کرد.
آری، آن حضرت برای اسلام زحمتهای زیادی کشیده است. اکنون اجازه نخواهد داد تا ابوسفیان به خواسته خود، یعنی بروز جنگ داخلی بین مسلمانان برسد. اگر دیروز شمشیر علی مایه نجات اسلام شد، امروز صبر او مایه بقای اسلام است.
➖ اکنون اهل سقیفه با ابوبکر بیعت کردهاند و موقع آن فرا رسیده است که خلیفه را به مرکز شهر ببرند. خلیفه همراه با کسانی که در سقیفه هستند به مسجد شهر میرود.
در مسیر به هر کس برخورد میکنند او را مجبور میکنند تا با ابوبکر بیعت کند ….(1)…
:o آری، اهل سقیفه بر خلافت ابوبکر متّحد شدهاند و با هر کس که با این اتّحاد مخالفت کند، خواهند جنگید.
نگاه کن! خلیفه را با چه احترامی به مسجد میبرند‼️
👌 عدّهای از مردم در مسجد پیامبر جمع شدهاند. عثمان همراه با بنی اُمیّه در گوشهای از مسجد نشستهاند …..(2)…..
در این هنگام ابوبکر را وارد مسجد میکنند و او را بر بالای منبر پیامبر مینشانند.
👤 عمَر نگاهی به مسجد میکند. میبیند که ابوسفیان با عدّهای از بنی اُمیّه در گوشهای نشستهاند و در میان آنها عثمان هم به چشم میخورد. ابوسفیان با دیگران بر ضدّ خلیفه سخن میگوید. به راستی چگونه میتوان ابوسفیان را راضی کرد ⁉️
راه حلّی به ذهن خلیفه میرسد. یک نفر پیام مهمّی را برای ابوسفیان میآورد:
«به تو قول میدهیم که فرزندت معاویه را در حکومت خود شریک کنیم» ….(3)….
😈 ابوسفیان لبخندی میزند و میگوید:
«آری، ابوبکر چه خوب خلیفهای است که صله رحم نمود و حقّ ما را ادا کرد» .
اکنون ابوسفیان و بنی اُمیّه برای بیعت با خلیفه میآیند. آری، اینگونه ابوسفیان حاضر میشود که با خلیفه بیعت کند.
پایان قسمت دهم……
منابع:
1-الهجوم علی بیت فاطمه ص82 نقلا از مثالب النواصب ص130
2-شرح نهج البلاغه ج6 ص11 بحار الانوار ج28 ص347
3-اعیان الشیعه ج1 ص430 تاریخ الطبری ج2 ص449