عاشورا
آن شب عاشورا اگر بدانید چه شبی بود!معراج بود، یک دنیا شادی و بهجت و مسرّت حکمفرما بود.
در آن شب خودشان را پاکیزه میکردند، حتی موهای بدنشان رامی ستردند.خیمه ای بود به نام خیمه تنظیف. کسی داخل خیمه بود، دو نفر دیگر بیرون خیمه ایستاده و نوبت گرفته بودند. یکی از آنها- که ظاهراً بُرَیر است- با دیگری شوخی و مزاح میکرد.آن دیگری به او گفت: امشب شب مزاح نیست.
گفت: اساساً من اهل مزاح نیستم ولی امشب شب مزاح است! وقتی که دیگران آمدند این توّابین و مستغفرین را دیدند، می دانید درباره شان چه گفتند؟ پس از آنکه از کنار خیمه های حسین گذشتند، گفتند (دشمن این حرف را میگوید): «لَهُمْ دَوِی کدَوِی النَّحْلِ مابَینَ راکعٍ وَ ساجِدٍ» مثل اینکه انسان از کنار کندوی زنبور عسل گذشته باشد. صدای زمزمه زنبورها چگونه بلند است؟ صدای زمزمه حسین و اصحابش به ذکر و دعا و نماز و استغفار این گونه بلند بود.
منبع:آزادی معنوی، ص: 128