رمان
ا? ? ? ? ? ? ? ✺﷽ ✺
ا ? ? ? ? ? ?
ا ? ? ? ? ?
ا? ? ? ?
ا ? ? ?
ا ? ?
ا?
#علمدار_عشق
#قسمت_هفتم
رفتیم فرودگاه امام خمینی تهران
ساعت پروازمون اعلام شد
چمدون ها??? تحویل دادیم
و سوار ✈️ هواپیما شدیم
هواپیما داشت از باند فرودگاه بلند ? ? میشد
بعداز 2 ساعت رسیدیم شیراز
رفتیم هتل ? بعد از چند ساعت استراحت
تایم ناهار بلند شدیم رفتیم قسمت رستوران هتل وای چقدر گشنم بود
مامان: نرگس جان دخترم ما نمازمون قبل از ناهار خوندیم
شما هم برو بخون
حاضر شو بریم حرم زیارت
-چشم مامان جون
مامان : پس منو آقا جونت میریم لابی منتظر تو میمونیم
- باشه عزیز جون
گاهی ما به مامان عزیزجون میگفتیم
رفتم تو اتاق
اول وضو گرفتم نمازم ? خوندم
بعد حاضر شدم تیپ سرمه ای زدم
آخر سر در چمدون ? باز کردم چادرم برداشتم و سرم کردم
از اتاق خارج شدم
رفتم سمت لابی
آقاجون با دیدنم گفت :
ماشاالله نرگس سادات
چقدر خانم شدی باچادر
خیلی خجالت کشیدم رو به آقاجون گفتم
- آقا جون شما پدری دعا کنید
عاشقش بشم هر چه سریعتر
آقاجون : ان شاالله بابا
با آقا جون و عزیز جون رفتیم شاه چراغ زیارت
من دوتا نذر کردم
اینکه تا دو سال دیگه عاشق چادر بشم
و عاشقانه ازش استفاده کنم
دومی: همون فیزیک کوانتوم دانشگاه امام قزوین قبول بشم .
عزیز جون یه دسته اسکناس ? درآورد از داخل کیفش ? انداخت تو ضریح ?
برای نماز مغرب و عشا هم ما موندیم حرم
بعد نماز چون پنجشنبه بود
دعای کمیل خونده شد
بعد از نماز و دعا رفتیم هتل
تقریبا جزو آخرین نفراتی بودیم که برای شام میرفتیم
بعد از شام به اصرار من رفتیم یه پیاده روی ? ? یک ساعته
طرفای ساعت 12 شب ? بود که برگشتیم هتل
صبح بعد از نماز و صبحونه
قرار شد بریم حافظیه ?و سعدیه
تو حافظیه ? به اصرار عزیز جون
یه فال حافظ خریدیم
شعرش یادم نیست
اما تعبیرش خیلی خوب یادمه
درهای موفقیت و سعادت و خوشبختی به رویت گشوده شده است
قدم به راهی میذاری که تمامش برای تو عشق و علاقه است
- حافظ عشق و علاقه ? ?
دو هفته شیراز بودیم تمام جاهای دیدنی شیراز دیدیم
آقاجون طوری منو از شیراز
برگردوند که برابر بشه با اعلام نتایج کنکور
#ادامه_دارد