#خاطرههای_رنگی
23 مرداد 1399 توسط آرامش
خانوم جان بیداری…؟ قندون کجاست؟
+ آره ننه بیدارم، دارم دعا میخونم،
قندون رو طاقچه آشپزخونهست
کنار اون کاسه بلوره
اون سالها
وقتایی که پیش خانومجان
میموندم، میدیدم که همش، تا
لحظهای که خوابش میبرد، اگه
کسی باهاش حرفی نمیزد،
زیر لب، آروم
ذکر خدا رو میگفت
یادمه اون روزها
اگه توی کل شهر میگشتم،
یه نفر اندازه خانومجان، حرفهاش
نمیتونست قلبم رو آروم میکنه
یا اینکه
امیدوارم کنه
سن زیادی نداشتم اما
همیشه خانومجان رو که میدیدم
با خودم فکر میکردم
اونایی که
اهل دعا و راز و نیازن،
امیدوارترن… آخه مطمئناند
#خدا هـیچوقت آدمها رو تنها نمیذاره . . . ? ?