آرامش

حقیقت، اصیل ترین ،جاودانه ترین و زیباترین راز هستی و نیاز آدمی است.
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

خاطرات طنز جبهه

21 مرداد 1399 توسط آرامش

یڪبار سعید خیلے از بچہ‌ها کار کشید…

#فرمانده دستہ بود
شب برایش جشن پتو گرفتند…
حسابے کتکش زدند
من هم کہ دیدم نمےتوانم نجاتش
دهم، خودم هم زیر پتو رفتم تا
شاید کمے کمتر کتک بخورد..! ?
سعید هم نامردی نڪرد، بہ تلافے
آن جشن پتو ، نیم‌ساعت قبل از وقت #نماز صبح، #اذان گفت…
همہ بیدار شدند نماز خواندند!!! ?

بعد از اذان فرمانده گروهان دید همہ
بچہ‌ها خوابند… بیدارشان ڪرد وَ گفت:

اذان گفتند : چرا خوابیدید!؟ ?
گفتند : ما #نماز خواندیم..! ✋ ?

گفت: الآن اذان گفتند، چطور نماز خواندید!؟ ?
گفتند : سعید شاهدی اذان گفت!
سعید هم گفت من برایِ #نماز شب اذان گفتم نہ نماز صبح

#خاطرات_طنز_جبهه

#شوخ_طبعی‌ها‌

#طنز

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: حکایت لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 23
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 31
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 105
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1

جستجو

کاربران آنلاین

  • ترنم گل
  • بانو
  • خلوت نشینِ گوشه‌ی گوهرشاد
  • بتول سادات بنیادی

آمار

  • امروز: 4362
  • دیروز: 5387
  • 7 روز قبل: 25440
  • 1 ماه قبل: 72338
  • کل بازدیدها: 2229516

آرامش

http://www.ashoora.biz/mazhabi-projects/sore/sore_H_F/H10.png

  • zeynab
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس