حکایت
03 دی 1402 توسط آرامش
مرحوم طبرسی نقل کرده است که: روزی ابوبکر و عمر جناب سلمان را خدمت رسول خدا فرستادند تا کمی خوردنی برایشان بگیرد!
سلمان خدمت حضرت آمد و ایشان او را پیش اسامةبنزید (حسابدار اموال رسول الله) فرستادند تا اگر چیزی هست برای ایشان بفرستد. اسامه گفت: چیزی نزد من نیست، پس سلمان بازگشت و جریان را به آن دو نفر گزارش داد.
هنگامی که سلمان رفت، ابوبکر و عمر گفتند: اسامه خسیس است و از روی بخل چیزی نداده و سلمان را هم اگر به چاه سمیحه بفرستند آبش خشک خواهد شد!
پس از ساعتی برخواستند و پیش رسول الله رفتند، حضرت تا ایشان را دید فرمود: چه شده که در دهانتان رنگ گوشت میبینم!
آن دو تعجب کرده و گفتند: یا رسول الله ما امروز گوشت نخوردهایم!
حضرت فرمودند: امروز گوشت اسامه و سلمان را خوردهاید! پس آیه غیبت نازل شد.
نور الثقلین، ج۵، ص۹۵؛ بحار الانوار، ج۲۲، ص۵۴