حکایت
12 بهمن 1399 توسط آرامش
هارون الرشید به بهلول گفت :
مى خواهم که روزى تو را مقرر کنم
تا فکرت آسوده باشد
بهول گفت : مانعى ندارد ولى سه عیب دارد!
#اول : نمى دانى به چه چیزى محتاجم ،
تا مهیا کنى
#دوم : نمى دانى چه وقت مى خواهم
#سوم : نمى دانى چه قدر مى خواهم
ولى خداوند اینها را مى داند
با این تفاوت که اگر خطائى از من سر بزند تو حقوقم را قطع خواهى کرد
ولى خداوند هرگز روزى بندگانش را
قطع نخواهد کرد