آرامش

حقیقت، اصیل ترین ،جاودانه ترین و زیباترین راز هستی و نیاز آدمی است.
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

حکایت...

02 مرداد 1399 توسط آرامش


✨﷽✨
⚜ اربابِ لقمـان به او دستـور داد که
در زمینش ، برای او ڪنـجد بکارد.
ولی او جُو کاشت.

وقتِ درو ، ارباب گفـت : چـرا جُو ڪاشتی؟
لقمان گفت : از خـدا امیـد داشتـم که بـرای تو کنجد بـرویـاند.

اربابـش گفت : مگر این ممڪن است؟!
لقمـان گفت :
تو را می بینـم که خـدای تـعالی را
نافـرمانی می ڪنی و در حالی که از او
امید بهشت داری.
لذا گفتم شاید آن هم بشود.

➖ آنگاه اربابـش گریست و او را آزاد سـاخت.
دقت ڪنیم که در زندگی چه می کاریم
هـر چه بکاریم همـان را بـرداشت میـکنیم.

? ?

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: حکایت لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 23
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 31
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 105
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1

جستجو

کاربران آنلاین

آمار

  • امروز: 2342
  • دیروز: 5387
  • 7 روز قبل: 25440
  • 1 ماه قبل: 72338
  • کل بازدیدها: 2229516

آرامش

http://www.ashoora.biz/mazhabi-projects/sore/sore_H_F/H10.png

  • zeynab
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس