آرامش

حقیقت، اصیل ترین ،جاودانه ترین و زیباترین راز هستی و نیاز آدمی است.
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

مرز پیروی از پدر  

15 مرداد 1396 توسط آرامش

روزی عبدالرّحمان فرزند عمرو بن عاص با عدّه ای در محلّی نشسته بودند، که #امام_حسین علیه السّلام از جلوی آن‌ها عبور نمود، در همان حال عبدالرّحمان گفت: هرکس می‌خواهد به بهترین شخص در زمین و آسمان نگاه کند، به این رهگذر نظر نماید.  

و سپس افزود: گرچه من بعد از دوران جنگ بصره تاکنون با آن حضرت صحبت نکرده ام؛ ولی بدانید که او به طور حتم برترین انسان‌ها است.  

و پس از گذشت چند روزی عبدالرّحمان به همراه ابو سعید خدری حضور آن حضرت شرفیاب شدند؛ و حضرت عبدالرّحمان را مورد خطاب قرار داد و فرمود: آیا معتقد هستی که من بهترین فرد روی زمین و آسمان می‌باشم؟  

به راستی اگر چنین اعتقادی داری، پس چرا با من و پدرم - امیرالمؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام - در جنگ بصره مقاتله و جنگ می‌کردی؟!  

و حال آن که پدرم از من بهتر و برتر می‌باشد.  
عبدالرّحمان با حالت سرافکندگی، از امام علیه السّلام عذرخواهی کرد؛ و عرضه داشت: جدّت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله به من دستور داد: از پدرت پیروی و اطاعت کن.  

امام حسین علیه السّلام فرمود: آیا قول خداوند متعال را در قرآن حکیم نشنیده ای، که فرمود: (وَإِنْ جاهَداکَ عَلی أنْ تُشْرِکَ بی مالَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلاتُطِعْهُما) یعنی؛ چنانچه پدر و مادرت سعی کردند که تو را مشرک و گمراه کنند، از آنان پیروی مکن.  
و مقصود جدّم رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله این است که پیروی و اطاعت از پدر و مادر در کارهای نیک و خوب خواهد بود، که منطبق با فرامین قرآن و اهل قرآن بوده باشد.  

و همچنین فرمود: اطاعت و پیروی از مخلوقی که انسان را به نافرمانی و معصیت خداوند وادار نماید، حرام است. 
نورالثّقلین: ج ۴، ص ۳۰۴،

حلیة الابرار: ج ۳، ص ۱۲۵، ح ۱۳

 نظر دهید »

در برابر مهمان

13 مرداد 1396 توسط آرامش

عبيد بن ابى عبداللّه بغدادى از شخصى نقل می ‏کند که گفت:

 نَزَلَ بَاَبى ‏الْحَسَنِ‏ الرِّضا علیه‏ السلام ضَیْفٌ وَکانَ جالِسا عِنْدَهُ یُحَدِّثُهُ فى بَعْضِ اللَّیْلِ فَتَغَیَّرَ السِّراجُ، فَمَدَّ الرَّجُلُ یَدَهُ لِیُصْلِحَهُ فَزَبَرَهُ أَبُوالْحَسَنِ علیه‏ السلام ثُمَّ بادَرَهُ بِنَفْسِهِ فَأَصْلَحَهُ ثُمَّ قالَ علیه‏ السلام: «إنّا قَوْمٌ لانَسْتَخْدِمُ أَضْیافَنا.»
 در محضرامام رضا علیه‏ السلام بودم که میهمانى بر او وارد شد، هنگامى که امام با میهمان مشغول صحبت بود، شعله چراغ تغییر کرد، میهمان دستش را دراز کرد تا آن را اصلاح کند، امام علیه‏ السلام او را از این کار بازداشت و خودش آن را اصلاح نمود، سپس فرمودند: «ما مردمى هستیم که میهمانان خود را به کار نمی گماریم.»
 بحارالانوار، ج۴۹،ص۱۰۲، ح۲۰

 نظر دهید »

عرضه شدن اعمال بر ائمه

12 مرداد 1396 توسط آرامش

ابن شهر آشوب روايت كرده از موسى بن سيار كه گفت من با حضرت امام رضا عليه السلام بودم و نزديك شده بود آن حضرت به ديوارهاى طوس كه شنيدم صداى شيون و فغان، پس پى آن صدا رفتم ناگاه برخورديم به جنازه اى چون نگاهم به جنازه افتاد ديدم سيدم پا از ركاب خالى كرد و از اسب پياده شد و نزديك جنازه رفت و او را بلند كرد پس خود را به آن جنازه چسبانيد چنانكه بره نوزاد خود را به مادر چسباند. پس رو كرد به من و فرمود: اى موسى بن سيار! هركه مشايعت كند جنازه دوستى از دوستان ما را از گناهان خود بيرون شود مانند روزى كه از مادر متولد شده كه هيچ گناهى بر او نيست. و چون جنازه را نزديك قبر بر زمين نهادند ديدم سيد (امام رضا عليه السلام) خود به طرف ميت رفت و مردم را كنار كرد تا خود را به جنازه رسانيد پس دست خود را به سينه او نهاد و فرمود: اى فلان بن فلان! بشارت باد ترا به بهشت بعد از اين ساعت ديگر وحشت و ترسى براى تو نيست. من عرض كردم: فداى تو شوم! آيا مى شناسى اين شخص ميت را و حال آنكه به خدا سوگند كه اين بقعه زمين را تا به حال نديده و نيامده بوديد؟ فرمود: اى موسى! آيا ندانستى كه بر ما گروه ائمه عرضه مى شود اعمال شيعه ما در هر صبح و شام پس اگر تقصيرى در اعمال ايشان ديديم از خدا مى خواهيم كه عفو كند از او و اگر كار خوب از او ديديم از خدا مسئلت مى نماييم شكر، يعنى پاداش از براى او.
 (نجم الثاقب) ص ۱۴۳

(بحارالانوار) ۵۱/۲۷

 نظر دهید »

کمک به پدر با سن کم

07 مرداد 1396 توسط آرامش

 شهید علم داریوش رضایی نژاد

مسئولیت یک فروشگاه تعاونی را داده بودند به بابا. ما طبق معمول می‌رفتیم و خرابکاری می‌کردیم اما داریوش می‌آمد و به بابا کمک می‌کرد. با اینکه کلاس پنجم بود و سنی نداشت، تمام حسابداری تعاونی با او بود. به‌خاطر همین چیزها، بابا، داریوش را از همه بیشتر دوست داشت. اگر می‌خواست قسم بخورد می‌گفت: به جان داریوش! مثل همین امروز که ناخودآگاه جان داریوش را قسم خورد و جگر همه‌مان را کباب کرد.
داریوش اینقدر پیش همه عزیز و دوست داشتنی بود که حتی خدا بیامرز عمو عبدالرضا ما هم که هفت هشت بچه داشت هر موقع می‌خواست قسم بخورد می‌گفت: به جون داریوش که خیلی برام عزیزه.
برگرفته از کتاب شهید علم، دفتر دوم 

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 197
  • 198
  • 199
  • ...
  • 200
  • ...
  • 201
  • 202
  • 203
  • ...
  • 204
  • ...
  • 205
  • 206
  • 207
  • ...
  • 251
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 16
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 37
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 26
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1

جستجو

کاربران آنلاین

  • زفاک
  • نور الدین

آمار

  • امروز: 2285
  • دیروز: 6114
  • 7 روز قبل: 37311
  • 1 ماه قبل: 91685
  • کل بازدیدها: 1692324

آرامش

http://www.ashoora.biz/mazhabi-projects/sore/sore_H_F/H10.png

  • zeynab
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس