آرامش

حقیقت، اصیل ترین ،جاودانه ترین و زیباترین راز هستی و نیاز آدمی است.
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

فریاد مهتاب!!! قسمت نهم

22 اسفند 1396 توسط آرامش

💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠

😟 نگاه کن!!! علی بدن پیامبر را در خانه آن حضرت به خاک سپرده است و کنار قبر آن حضرت نشسته است.
بنی هاشم هم اینجا هستند. عبّاس عموی پیامبر در کناری نشسته است. مقداد و سلمان و ابوذر و چند نفر دیگر هم اینجا هستند.
آری، خیلی از مسلمانان در مراسم دفن پیامبر حاضر نشدند ….(1)…

👤 یک نفر سراسیمه به این سو می‌آید. او از همه می‌پرسد که علی کجاست؟
اگر علی را می‌خواهی، برو کنار قبر پیامبر. او را آنجا می‌توانی ببینی. او می‌خواهد خبر مهمّی را به علی بگوید.
خبر او این است:
«حاضرین در سقیفه با ابوبکر بیعت کردند.»

👈 مولایت را نگاه کن. او شروع به خواندن آیه دوم سوره «عنکبوت» می‌کند:
«أحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُواْ أَن یَقُولُواْ ءَامَنَّا وَ هُمْ لاَ یُفْتَنُونَ.
آیا مردم گمان کرده اند، همین که بگویند: ایمان آوردیم، رها می شوند و آنان مورد آزمایش قرار نمی گیرند⁉️»

:evil: آری، این افراد کسانی بودند که ادّعای ایمانِ آنها گوش فلک را کَر کرده بود.
امّا امروز که امتحان پیش آمد چند نفر سر بلند بیرون آمدند⁉️
چند نفر توانستند از این فتنه نجات پیدا کنند ⁉️
امروز، روز امتحان بزرگ الهی بود و متأسّفانه خیلی‌ها در این آزمون بزرگِ تاریخ سرافکنده شدند ….(2)….
همانگونه که عده زیادی از بنی اسرائیل در امتحان«گوساله سامری» سرافکنده شدند و حضرت هارون(جانشین حضرت موسی) را تنها گذاشتند.

👂 گوش کن!!! صدایی از بیرون خانه به گوش می‌رسد:
«ای علی! حاضرین در سقیفه با ابوبکر بیعت کرده‌اند. همه ما آماده هستیم تا تو را در راه جنگ با آنها یاری کنیم »….(3)…
آیا موافقی بیرون برویم و ببینیم کیست که این‌گونه سخن می‌گوید؟

🤔 خدای من! این ابوسفیان است!!!! همان کسی که برای کشتن پیامبر جنگ «بدر» و «اُحد» را به راه انداخت. اکنون چه شده است که او امروز دلش برای اسلام می‌سوزد؟
نه، او دلش برای اسلام نمی‌سوزد. او نقشه‌ای در سر دارد.

🗣 او نزدیک می‌آید و چنین می‌گوید:
«ای علی! دستت را بده تا با تو بیعت کنم» ….(4)…

👁 مولایت را نگاه کن. چگونه جواب ابوسفیان را می‌دهد:
«ای ابوسفیان! تو از این سخنان خود قصدی جز مکر و حیله نداری.»
ابوسفیان این سخن را که می‌شنود از آنجا دور می‌شود ….(5)…

✔️آری، ابوسفیان پیش خود نقشه کشیده بود تا امروز انتقام خود را از اسلام بگیرد. او اوّلین کسی است که خبر سقیفه را برای علی آورد. او که شمشیر زدن و شجاعت علی در جنگ‌ها را دیده بود، خیال می‌کرد اکنون نیز علی شمشیر به دست خواهد گرفت و به جنگ اهل سقیفه خواهد رفت و جنگ داخلی در مدینه روی خواهد داد. آن وقت بهترین فرصت خواهد بود تا دشمنان اسلام به مدینه حمله کنند و دیگر هیچ اثری از اسلام باقی نماند و او به آرزوی خود برسد ….(6)….

پایان قسمت نهم…..

منابع:
1-المصنف لابن ابی شیبه ج8 ص52 کنز العمال ج5 ص652
2-اعیان الشیعه ج1 ص430 تفسیر نور الثقلین ج4ص149
3-تاریخ الطبری ج2 ص450 کنزالعمال ج5 ص654
4-الامامه و السیاسه ج1 ص30 الاحتجاج ج1 ص207
5-بحارالانوار ج22 ص520
6-الشافی فی الامامه ج3 ص243 الصراط المستقیم ج3ص111

 3 نظر

فریاد مهتاب!!! قسمت هشتم

22 اسفند 1396 توسط آرامش

💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠

:| امروز در اینجا سنگ بنای انحراف و اختلاف در اسلام گذاشته شد. حاضرین به جای «سعد» با ابوبکر بیعت کردند با این دلایل که پیامبر از قبیله «قریش» بوده و او هم از قبیله «قریش» می باشد به خلاف «سعد». و این که ابوبکر به خلاف «سعد» از کسانی است که در مکه مسلمان شده است. امّا همه می‌دانند علی نزدیک‌ترین مردم به پیامبر است و زودتر از ابوبکر اسلام آورده است….

👥 …سران قبیله «اوس» با ابوبکر بیعت کردند زیرا امروز آن اختلاف و کینه‌ای که سالیان سال میان قبیله آنها و قبیله «خزرج» وجود داشت، زنده شد.
آیا می‌دانی میان این دو قبیله قبل از اسلام جنگ سختی در گرفت و خون‌های زیادی به زمین ریخته شد⁉️
آنها آن روز را «روز بُعاث» نام نهادند. روزی که جوانان زیادی بر خاک و خون غلطیدند ….(1)…

👈 در آن روز قبیله «خزرج» پیروز میدان جنگ شده بود و امروز قبیله «اوس» می‌خواهد انتقام خود را از سعد (بزرگ قبیله خزرج)بگیرد ….(2)….

👌 آری، اگر قبیله «اوس» با ابوبکر بیعت می‌کنند برای این است که می‌خواهند سعد (بزرگ قبیله خزرج) خلیفه نشود!!!

🤔 آنها می بینند که اگر با ابوبکر بیعت نکنند، «سعد» خلیفه خواهد شد. چه کسانی این آتش زیر خاکستر (کینه بین اوس و خزرج) را امروز روشن کردند⁉️

😈 آری، عدّه‌ای می‌دانستند که اختلاف این دو قبیله برای موفقیّت آنها لازم است و برای همین نقشه خود را به خوبی اجرا کردند.
آیا به یاد داری اوّلین کسی که با ابوبکر بیعت کرد که بود⁉️
👤 «بشیر» را می‌گویم. او که یکی از بزرگان قبیله «خزرج» است. به علّت حسدی که نسبت به پسرعموی خود «سعد» دارد با ابوبکر بیعت کرد تا مبادا «سعد» خلیفه شود.

➖اکنون با بیعت کردن «بشیر» در قبیله خزرج اختلاف افتاده است.
نگاه کن‼️ «بشیر» مشغول سخن گفتن با افراد قبیله خود(قبیله خزرج) است. او به آنها این چنین می‌گوید:
«اکنون که همه دارند با ابوبکربیعت می‌کنند، پس ما از آنها عقب نیفتیم» .

✋ عدّه‌ای با او موافق می‌شوند و می‌روند و با ابوبکر بیعت می‌کنند.

👤سعد(رئیس قبیله خزرج) با حاضرین سخن می‌گوید. امّا دیگر کسی به سخن او گوش نمی‌کند. او هر طور هست می‌خواهد مانع شود تا قبیله اش با ابوبکر بیعت کنند.
در این میان عُمَر فریاد می‌زند:
🗣«سعد را بکُشید. او را زیر دست و پا پایمال کنید» ….(3)….

➖عمر به طرف «سعد» می‌رود و به او می‌گوید:
«ای سعد، من دوست دارم آن چنان زیر دست و پایِ حاضرین پایمال شوی که همه اعضای بدنت در هم کوبیده شود» ….(4)…
➖قیس پسرِ سعد، این سخن را می‌شنود. جلو می‌آید و ریش عمر را در دست می‌گیرد و می‌گوید:
🗣«به خدا قسم اگر مویی از سر پدرم کم شود نخواهم گذاشت از اینجا سالم بیرون بروی» …( 5)…

پایان قسمت هشتم……

منابع:
1-تاریخ یعقوبی ج2 ص37
2-البدایه و النهایه ج3 ص190 السیره النبویه لابن کثیر ج2 ص188
3- شرح نهج البلاغه ج1 ص174
4-بحار الانوار ج28 ص336
5-بحار الانوار ج28 ص 336

 نظر دهید »

فریاد مهتاب!!! قسمت هفتم

22 اسفند 1396 توسط آرامش

💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠

:| آخر چرا باید به سنت های غلط روزگار جاهلیت بازگردیم؟ آیا درست است که با رفتن پیامبر از میان ما، بار دیگر به رسم و رسوم آن روزگاران توجّه کنیم.

🗣 ناگهان ابوبکر رو به حاضرین می‌کند و می‌گوید:
«بیایید با عُمَر بیعت کنید»
حاضرین به یکدیگر نگاه می‌کنند. همه فریاد می‌زنند:
«نه، ما با او بیعت نمی‌کنیم»

_ عُمَر رو به آنها می‌کند و می‌گوید:
«به چه دلیلی با من بیعت نمی‌کنید ⁉️»

_ «ما از خودخواهی تو می‌ترسیم»

عُمَر قدری فکر می‌کند و در جواب می‌گوید:
«پس بیایید با ابوبکر بیعت کنیم»
امّا ابوبکر بار دیگر پیشنهاد بیعت با عُمَر را می‌دهد ….(1)….
همه نگاه‌ها به سوی آن دو خیره می‌شود.

✋ ناگهان عُمَر از جا برمی‌خیزد و می‌گوید:
«ای ابوبکر، من هرگز بر تو سبقت نمی‌گیرم. تو بهترین ما هستی. دستت را بده تا با تو بیعت کنم» …..(2)…..

➖نگاه کن! عُمَر دست ابوبکر را می‌گیرد و می‌گوید:
«با ابوبکر بیعت کنید» ….(3)….

👌 حتما بشیر را به خاطر داری. همان کسی که لحظاتی قبل به تأیید سخنان ابوبکر برای مردم سخن گفت. او بلند می‌شود و به سوی ابوبکر می‌رود و با او بیعت می‌کند …..(4)….
👈 آری، اوّلین کسی که با خلیفه بیعت می‌کند بشیر است. او برای این‌که به «سعد» حسادت می‌ورزد و می‌ترسد «سعد» خلیفه شود با ابوبکر بیعت می‌کند.
یکی از بزرگان مدینه، رو به بشیر می‌کند و می‌گوید:
🗣«ای بشیر، به خدا قسم حسدی که به «سعد» داشتی تو را وادار کرد تا با ابوبکر بیعت کنی. تو می‌ترسیدی که «سعد» خلیفه شود» …..(5)….
بعد از آن عُمَر با ابوبکر بیعت می‌کند .

⚠️ خوب دقّت کن. همانگونه که برایت گفتم مدینه از دو قبیله بزرگ (اوس و خزرج) تشکیل شده است و این دو قبیله سالیان سال با هم جنگ و خونریزی داشته‌اند.
اکنون بزرگان قبیله «اوس» با خود فکر می‌کنند اگر سعد(رئیس قبیله خزرج) خلیفه شود، این افتخاری برای قبیله خزرج خواهد بود.
آن مرد را نگاه کن‼️ رئیس قبیله «اوس» را می‌گویم. او با صدای بلند فریاد می‌زند:
🗣 «به خدا قسم اگر با ابوبکر بیعت نکنید قبیله خزرج برای همیشه بر شما حکومت خواهند کرد» …..(6)….

😱 حسدورزی بزرگان قبیله «اوس» آنها را به بیعت با ابوبکرتشویق می‌کند.
چگونه تعصّب و روحیه قبیله گری مردم را از راه راست دور کرد .
به همین سادگی و از سر حسادت، اهلِ سقیفه با ابوبکر بیعت می‌کنند.

👌 تا این لحظه هیچ‌کس سخن از رأی‌گیری و شورا به میان نیاورده است. اینجا سخن از رأی‌گیری نیست.
اگر کسی بگوید اینجا در سقیفه رأی‌گیری شده است، دروغ گفته. برای این‌که در اینجا علی، مقداد، سلمان، ابوذر، عمّار و جمعی دیگر از یاران گرامی پیامبر حاضر نیستند. حتی یک نفر از بنی هاشم هم در اینجا نیست. آیا آنها جزء مسلمانان نیستند ⁉️
آیا آنها حقّ رأی نداشتند ⁉️

پایان قسمت هفتم…….

منابع:
1-کنز العمال ج5 ص652 تاریخ الطبری ج3 ص218
2-تاریخ الطبری ج3 ص218 الکامل فی التاریخ ج2ص13و12
3-صحیح البخاری ج6 ص 2505 صحیح ابن حیان ج2 ص148و155 تاریخ الطبری ج3 ص205
4-تاریخ الطبری ج3 ص218 الکامل فی التاریخ ج2 ص12
5-الامامه والسیاسه ج1 ص21
6-تاریخ الطبری ج3 ص218 الکامل فی التاریخ ج2 ص12

 نظر دهید »

فریاد مهتاب!!! قسمت ششم

22 اسفند 1396 توسط آرامش

💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠

🤔 آیا ابوبکر مردم را به سوی علی دعوت خواهد کرد؟
به فرض که ما اصلاً کار به روز غدیر هم نداشته باشیم، اکنون با سخنان ابوبکر خلافت و حقانیّت علی ثابت شده است.
امّا وقتی من نگاه به چهره ابوبکر می‌کنم، می‌فهمم که او برنامه دیگری در سر دارد.

…‼️…شاید بگویی چه برنامه‌ای ⁉️

✋ با من همراه باش .
…آنجا را نگاه کن! یکی از بزرگان قبیله «خزرج» جلو می‌آید و با صدای بلند می‌گوید:
«به این سخنان ابوبکر گوش نکنید و فریب او را نخورید. ما بودیم که وقتی مردم مکّه، پیامبر را از آن شهر راندند به آن حضرت پناه دادیم و ما با تمام وجود او را یاری کردیم. برای همین امروز خلافت حقّ ما می‌باشد. اگر مهاجران سخن ما را قبول نکنند آنها را از این شهر بیرون می‌کنیم.»

👀 آنگاه، نگاهی به ابوبکر و عُمَر و هم دستان آنها می‌کند که در اینجا هستند و می‌گوید:
«به خدا قسم، هر کس با ما مخالفت کند با شمشیرهای ما روبرو خواهد بود» ….(1)….

👌 بار دیگر هیاهو به پا می‌شود. همه سخن این گوینده را با فریاد خود تأیید می‌کنند. نگاه کن! مهاجرانی که در سقیفه حاضر هستند، ترسیده‌اند .
حاضرین که تا دیروز با هم برادر بودند، اکنون برای ریاست دنیا در مقابل یکدیگر قرار گرفته‌اند و تشنه خون همدیگر شده‌اند.

👌 تعداد مهاجران اندک است و دیگر امیدی برای آنها نیست. کار به جای حسّاسی رسیده است. سخن از شمشیر است و خونریزی‼️
همه چیز آماده است برای این‌که حاضرین با «سعد» بیعت کنند. آری، «سعد» بزرگِ طایفه «خزرج» می‌رود که بر تختِ خلافت بنشیند.
در این میان نگاه من به «بَشیر» می‌افتد. نمی‌دانم او را می‌شناسی یا نه⁉️

👈 او اهل مدینه است. امّا همیشه به «سعد» حسادت می‌ورزیده است. درست است که «سعد» رئیس قبیله اوست، ولی او نمی‌تواند ببیند که «سعد» خلیفه مسلمانان بشود.
حسد در وجود او آتشی روشن نموده است. اکنون او برمی‌خیزد و شروع به سخن می‌کند:
«ای مردم، درست است که ما پیامبر را به شهر خود دعوت کردیم و او را تا پای جان یاری کردیم، ولی همه شما می‌دانید که ما برای خدا این کار را انجام دادیم، نه برای رسیدن به دنیا. آری، هدف ما رضایت خدا بود. ما می‌خواستیم دین خدا را یاری کنیم. امروز نزدیکان پیامبر بیش از ما شایستگیِ خلافت را دارند. من از شما می‌خواهم تا حرف آنها را قبول کنید »….(2)….

🤔 سخن بشیر بار دیگر حاضرین را ساکت می کند. آری، خاندان پیامبر بیش از همه شایستگی خلافت را دارند.

✋ اکنون باید خلافت را به نزدیکان پیامبر سپرد. امّا چه کسی از علی به پیامبر نزدیک‌تر⁉️
مگر پیامبر او را برادر خود خطاب نمی‌کرد⁉️
مگر در روز غدیر پیامبر او را به عنوان جانشین خود معرّفی نکرد⁉️
کاش یک نفر اینجا بود و این سخنان را می گفت.

▪️در این میان، یکی از انصار از جای خود بر می‌خیزد و این چنین می‌گوید:
🗣« پیامبر از مهاجران بود و همه ما انصار و یاوران او بودیم! امروز هم، ما یاوران و انصارِ کسی خواهیم بود که جانشین او باشد»….(3)….

💢ابوبکر برمی‌خیزد و در حقّ گوینده این سخن دعا می‌کند و به او می‌گوید:
” «خدا به تو جزای خیر دهد! تو چقدر زیبا سخن گفتی» ."….(4)….

👤در این میان عُمَر برمی‌خیزد. گویا او می‌خواهد برای مردم سخن بگوید.
حاضرین ساکت می‌شوند و او شروع به سخن می‌کند. سخن او کوتاه و مختصر است:
:oops: «ای مردم، بیایید با کسی که از همه ما پیرتر است بیعت کنیم »….(5)….

🤔به راستی منظور عُمَر کیست؟
آیا سنّ زیاد، می‌تواند ملاک انتخاب خلیفه باشد؟
آخر چرا باید به دنبال سنّت‌های غلط روزگار جاهلیّت باشیم؟

پایان قسمت ششم……..

منابع:
1-تاریخ الطبری ج3 ص218 الکامل فی التاریخ ج2 ص12و13
2-شرح نهج البلاغه ج6 ص9 بحارالانوار ج28 ص345
3-مجمع الزوائد ج5 ص183 سبل الهدی والرشاد ج11 ص258
4-مجمع الزوائد ج5 سبل الهدی و الرشاد ج11
5-بحارالانوار ج30 ص291

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 159
  • 160
  • 161
  • ...
  • 162
  • ...
  • 163
  • 164
  • 165
  • ...
  • 166
  • ...
  • 167
  • 168
  • 169
  • ...
  • 251
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 16
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 37
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 26
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1

جستجو

کاربران آنلاین

  • زفاک
  • نور الدین

آمار

  • امروز: 2307
  • دیروز: 6114
  • 7 روز قبل: 37311
  • 1 ماه قبل: 91685
  • کل بازدیدها: 1692324

آرامش

http://www.ashoora.biz/mazhabi-projects/sore/sore_H_F/H10.png

  • zeynab
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس