تفحص
22 تیر 1397 توسط آرامش
چنــــد روزے مے شد ڪه در اطراف ڪانے مانگا واقع در غـرب ڪشور ڪار مے ڪردیم؛ شهداے عملیات والفجــر چهار را پیدا مے ڪردیم. اواسط سال ۷۱ بود.
از دور متوجه پیڪر شهیدے داخــل یڪے از سنگــرها شدیم.سریع رفتیم جلــو.همان طـور ڪه داخل سنگــر نشسته بود،ظاهرا˝ تیر یا ترڪش به او اصابت ڪرده وشهید شده بود. خواستیم ڪه بدنش را جمـع ڪنیم و داخــل ڪیسه بگذاریم، در ڪمـال حیــرت دیدیم در انگشت وسط دست راست او انگشتــرے است؛ از آن جالب تر این ڪه تمام بدن ڪاملا˝ اسڪلت شده بود ولے انگشتے ڪه انگشتر در آن بود، ڪاملا˝ سالم و گوشتے مانده بود.
همه ے بچه ها دورش جمع شدند. خاڪ هاے روے عقیق انگشتر را پاڪ ڪردیم. .اشڪ همه مان در آمد،روے آن نوشته شده بود: ‹‹حسیـــــن جانم››.
منبع: ڪتاب تفحص،صفحه ۱۷۲