آرامش

حقیقت، اصیل ترین ،جاودانه ترین و زیباترین راز هستی و نیاز آدمی است.
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

با شهدا

23 تیر 1399 توسط آرامش

مادر از خاطرات شهید می‌گوید: گاهی که با هم درباره رفتنش صحبت می‌کردیم به من می‌گفت شما این همه برای خانم حضرت زینب(س) مجلس گرفتی حالا وقت آن رسیده که نتیجه کارهایتان را ببینید ? .
ابوالفضل که سوریه بود هر شب با ما تماس می‌گرفت. دو شب قبل از شهادتش، کمی دیرتر از هر شب زنگ زد. نگرانش شده بودم و نمی‌توانستم بخوابم ? ، نشستم قرآن خواندم. فرداشب آن روز، ابوالفضل نیم ساعت دیرتر زنگ زد من خیلی نگران شدم فکر می‌کردم حتما اتفاقی برای ابوالفضل افتاده که زنگ نزده وقتی زنگ زد دوباره عذرخواهی کرد من می‌دانستم که دیگر ابوالفضل را نمی‌بینم اما به همان صدایی که از او می‌شنیدم خوشحال بودم اما شب بعد از آن که ابوالفضل زنگ نزد مطمئن شدم که شهید شده است. ?

شهید مدافع حرم ابوالفضل نیکزاد ?
#سالروز_شهادت ?

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: حکایت لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 16
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 37
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 26
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1

جستجو

کاربران آنلاین

  • مهنــــا
  • صفيه گرجي

آمار

  • امروز: 1848
  • دیروز: 6114
  • 7 روز قبل: 37311
  • 1 ماه قبل: 91685
  • کل بازدیدها: 1692324

آرامش

http://www.ashoora.biz/mazhabi-projects/sore/sore_H_F/H10.png

  • zeynab
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس