آرامش

حقیقت، اصیل ترین ،جاودانه ترین و زیباترین راز هستی و نیاز آدمی است.
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

با شهدا

13 مرداد 1399 توسط آرامش


? حق با من بود. هر وقت فکرش را می‌کردم می‌دیدم حق با من بوده؛ ولی چیزی نگفتم. بالاخره فرمانده بود. یکی دو ماه هم بزرگ تر بود. فکر کردم «بذار از عملیات برگردیم، با دلیل ثابت می‌کنم براش.»

? از عملیات برگشتیم. حسش نبود. فکر کردم «ولش کن. مهم نیست. بی خیال»

? پشت بی‌سیم صداش می لرزید. مکث کرد. گفتم «بگو حاجی. چی می‌خواستی بگی؟»

? گفت: «فلانی! دو سال پیش یادته؟ فلان جا؛ حق باتو بود. حالا که فکر می‌کنم، می‌بینم حق با تو بوده. من معذرت می‌خوام ازت!»

#شهید_حسین_خرازی

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: حکایت لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 16
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 37
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 26
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1

جستجو

کاربران آنلاین

  • مهنــــا
  • صفيه گرجي

آمار

  • امروز: 1892
  • دیروز: 6114
  • 7 روز قبل: 37311
  • 1 ماه قبل: 91685
  • کل بازدیدها: 1692324

آرامش

http://www.ashoora.biz/mazhabi-projects/sore/sore_H_F/H10.png

  • zeynab
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس