آرامش

حقیقت، اصیل ترین ،جاودانه ترین و زیباترین راز هستی و نیاز آدمی است.
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

رمان

24 خرداد 1400 توسط آرامش

#فرار_از_جهنم
#قسمت_چهل_و_دوم: بهم حمله کرد

در حالی که داد می زد و اون جملات رو تکرار می کرد و اشک می ریخت ? … حمله کرد سمت من … چند تا مشت و لگد که بهم زد … یقه اش رو گرفتم و چسبودندمش به دیوار…

با صدای بلند گریه می کرد و می گفت … چرا با من این کار رو می کنی؟ ? …

آروم کردنش فایده نداشت … سرش داد زدم … این آینده توئه … آینده ایه که خودت انتخاب کردی ? … ازش ترسیدی؟… آره وحشتناکه … فکر کردی چی میشی؟ … تو یه احمقی که در بهترین حالت، یه گارسون توی بالای شهر یا یه خدمتکار هتل یا چیزی توی همین مایه ها میشی … اگرم یه آشغال عشق اسلحه? بشی و شانس بیاری پلیس ? … .
.
یقه اش رو ول کردم … می خوای امریکایی باشی؟?? … آره این آمریکاست … جایی که یا باید پول و قدرت و ثروت داشته باشی یا مثل سیاستمدارها و امثال اونها توی سیستم خودت رو جا کنی … یا اینکه درس بخونی و با تلاش زیاد، خودت رو توی سیستم بهره کشی، بکشی بالا … .
می خوای آمریکایی باشی باش … اما یه آشغال به درد نخور نباش ? … این کشور 300 میلیون نفر جمعیت داره … فکر می کنی چند درصدشون اون بالان؟ … فکر می کنی چند نفر از این پایین تونستن خودشون رو بکشن بالا؟ …

حتی اگر یه زندگی عادی و متوسط بخوای، باید واسش تلاش کنی … مسلمون ها ? رو نمی دونم اما بقیه باید 18 سالگی خونه رو ترک کنن و جدا زندگی کنن … 2 سال بیشتر وقت نداری … بخوای درس بخونی یا بخوای بری سر کار … واقعا فکر کردی می خوای چه کار کنی؟ …

و اون فقط گریه می کرد ? … .

 نظر دهید »

رمان

24 خرداد 1400 توسط آرامش

#فرار_از_جهنم
#قسمت_چهل_و_یکم: مسیر آتش ?

مقصد دوم مون یکی از مراکز موادی بود که قبلا پیش شون بودم ? … .
اونجا هم اوضاع و احوالش فرق چندانی با جای قبلی نداشت… چشم هاش می لرزید … اگر یه تلنگر بهش می زدی گریه اش در میومد ? … جایی بودیم که اگر کسی سرمون رو هم می برید یه نفرم نبود به دادمون برسه …

تنها چیزی که توی محاسبتم درست از آب در نیومد … درگیری توی مسیر برگشت بود ? … .

درگیری مسلحانه بود? … با سرعت، دنده عقب گرفتم … توی همون حالت ویراژ می دادم و سر ماشین رو توی یه حرکت چرخوندم اما از بد بیاری … همزمان یکی از ماشین هاشون از تقاطع چرخید سمت ما و ماشین بین ماشین ها قفل شد? ? ? … .

اسلحه رو کشیدم و از ماشین پریدم پایین ? ? … شوکه شده بود و کپ کرده بود … سریع چرخیدم سمتش … در ماشین رو باز کردم و کشیدمش بیرون … پشت گردنش رو گرفتم … سرش رو کشیدم پایین و حائلش شدم تیر نخوره … سریع از بین ماشین ها ردش کردم و دور شدیم …

از شوک که در اومد، تمام شب رو بالا میاورد … براش داروی ضد تهوع خریدم … روی تخت متل ولو شده بود ? …

روی تخت دیگه نشسته بودم و نگاهش می کردم … مراقب بودم حالش بدتر نشه … حالش افتضاح بود … خیس عرق شده بود … دستم رو بردم سمت پیشونیش با عصبانیت زدش کنار … نیم خیز شد سمتم … توی چشم هام زل زد و بریده بریده گفت … چرا با من اینطوری می کنی؟ ? … .
یهو کنترلش رو از دست داد و حمله کرد سمت من … .

 نظر دهید »

 آداب و اعمال «ذیقعده الحرام»: 

23 خرداد 1400 توسط آرامش

┅┅❀ ? ﷽ ? ✿❀┅┅

? آداب و اعمال «ذیقعده الحرام»:

? فضیلت نماز روز یکشنبه این ماه:
? در روز یکشنبه این ماه نمازى با فضیلت بسیار از رسول خدا “صلّى الله علیه و آله و سلم”
روایت شده که مجملش آن است که هر که آن را بجا آورد، توبه‏‌اش مقبول و گناهش آمرزیده شود و دشمنان او در روز قیامت از او راضى شوند و با ایمان بمیرد و دینش گرفته نشود و قبرش گشاده و نورانى شود و والدینش از او راضى و مغفرت شامل حال والدین او و ذریه او گردد و توسعه رزق پیدا کند و ملک الموت با او در وقت مردن مدارا کند و به آسانى جان او بیرون شود.

✍ ?کیفیت نماز روز یک‌شنبه ماه ذی‌القعده به این شرح است:

? برای خواندن این نماز لازم است در یکی از یکشنبه‌های ماه ذی‌القعده غسل کرده و برای نماز وضو بگیرید (یا قبل از غسل وضو بگیرید)
? و سپس دو نماز دو رکعتی مانند نماز صبح به نیت نماز یکشنبه ماه ذی‌القعده به جای آورید
? که در هر رکعت یک بار سوره حمد و سه بار سوره توحید و یک بار سوره ناس و یک بار سوره فلق خوانده می‌شود
? و پس از پایان چهار رکعت،
? هفتاد بار استغفار کرده (گفتن ذکری مانند اَستَغفِرُ اللهَ و اَتوبُ إلیه)
? و آنگاه یک‌بار ذکر لا حول و لا قوة الا بالله بگویید
? و در پایان چنین دعا کنید:
«یا عَزِیزُ یا غَفَّارُ اغْفِرْ لِی ذُنُوبِی وَ ذُنُوبَ جَمِیعِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فَإِنَّهُ لَا یغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ»

? سه روز متوالی روزه‌داری: روایت شده که هر که در یکى از ماه ‌هاى حرام سه روز متوالى که پنجشنبه و جمعه و شنبه باشد روزه بدارد، ثواب نهصد سال عبادت براى او نوشته شود

? (مفاتیح الجنان. فصل پنجم. در اعمال ماه ذی القعده)

 نظر دهید »

رمان 

23 خرداد 1400 توسط آرامش

#فرار_از_جهنم
#قسمت_چهلم: قول شرف ? ✋

تمام مدتی که ما با هم حرف می زدیم عین جوجه ها که به مادرشون می چسبن … چسبیده بود به من ? …

- هی استنلی، این بچه کیه دنبالت خودت راه انداختی؟ … پرستار کودک شدی؟ ? … .
و همه زدن زیر خنده … یکی شون یه قدم رفت سمتش … خودش رو جمع کرد و کشید سمت من ? … .

- اوه … چه سوسول و پاستوریزه است … اینو از کجای شهر آوردی ؟ ? … .
- امانته بچه ها … سر به سرش نزارید … قول شرف دادم سالمش برگردونم … تمام تیکه هاش، سر هم ? …

همه دوباره خندیدن ? … باشه، مرد … قول تو قول ماست … اونم از احد دور شد … .

از کافه که اومدیم بیرون … خودش با عجله پرید توی ماشین ? … می شد صدای نفس نفس زدنش رو شنید … .

- اینها یکی از گنگ های بزرگ موتورسوارن … اون قدر قوی هستن که پلیسم جرات نمی کنه بره سمت شون ? … البته زیاد دست به اسلحه نمیشن? … یعنی کسی جرات نمی کنه باهاشون در بیوفته … این 60 تا رو هم که دیدی رده بالاهاشون بودن …

- منظورت چی بود؟ … یه تیکه، سر هم ? …

سوالش از سر ترس شدید بود … جوابش رو ندادم … جوابش اصلا چیزی نبود که اون بچه نازپرورده توان تحملش رو داشته باشه …0

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 74
  • 75
  • 76
  • ...
  • 77
  • ...
  • 78
  • 79
  • 80
  • ...
  • 81
  • ...
  • 82
  • 83
  • 84
  • ...
  • 272
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

رتبه

    جستجو

    کاربران آنلاین

    آمار

    • امروز: 557
    • دیروز:
    • 7 روز قبل: 28299
    • 1 ماه قبل: 81217
    • کل بازدیدها: 1680899

    آرامش

    http://www.ashoora.biz/mazhabi-projects/sore/sore_H_F/H10.png

    • zeynab
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس