آرامش

حقیقت، اصیل ترین ،جاودانه ترین و زیباترین راز هستی و نیاز آدمی است.
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

Shaker: #تـمـــام_زنــدگــــے_مــن 

05 تیر 1400 توسط آرامش

Shaker:
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن

? قــسـمـت هـفـتــم
(دنــیــاے بــزرگ)

رفتم هتل … اما زمان زیادے نمے تونستم اونجا بمونم … و مهمتر از همه … دیگه نمے تونستم روے ڪمک مالے خانواده ام حساب ڪنم … براے همین خیلے زود یه ڪار پاره وقت پیدا ڪردم …

پیدا ڪردن ڪار توے یه شهر 300 هزارنفرے صنعتی-دانشگاهے ڪار سختے نبود … یه اتاق ڪوچیک هم ڪرایه ڪردم … و یه روز ڪه پدرم نبود، رفتم وسایلم رو بیارم …

مادرم با اشک بهم نگاه مے ڪرد … رفتم جلو و صورتش رو بوسیدم …
– شاید من دینم رو عوض ڪردم اما خداے محمد و مسیح یڪیه … من هم هنوز دختر ڪوچیک شمام … و تا ابد هم دخترتون مے مونم …

مادرم محڪم بغلم ڪرد …

– تو دختر نازپرورده چطور مے خواے از پس زندگیت بربیاے و تنها زندگے ڪنے؟ …

محڪم مادرم رو توے بغلم فشردم …

– مادر، چقدر به خدا ایمان دارے؟ …

– چے میگے آنیتا؟ …
– چقدر خدا رو باور دارے؟ … آیا قدرت خدا از شما و پدرم ڪمتره؟ …

خودش رو از بغلم بیرون ڪشید … با چشم هاے متحیر و مبهوت بهم نگاه مے ڪرد …

– مطمئن باش مادر … خداے محمد، خداے مسیح و خدایے ڪه مرده ها رو زنده مے ڪرد … همون خدا از من مراقبت مے ڪنه و من به تقدیر و خواست اون راضیم …

از اونجا ڪه رفتم بغض خودم هم ترڪید … مادرم راست مے گفت … من، دختر نازپرورده اے بودم ڪه هرگز سختے نڪشیده بودم … اما حالا، دنیاے بزرگے مقابل من بود … دنیایے با همه خطرات و ناشناخته هاش …

ادامه دارد…

تعجیل در ظهور حضرت مهدے عج #صلوات

? ? ? ? ? ? ? ? ?

 نظر دهید »

Shaker: #تـمـــام_زنــدگــــے_مــن 

01 تیر 1400 توسط آرامش

Shaker:
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن

? قــسـمـت شــشــم
(راهـبـہ شــدے؟)

من به لهستان برگشتم … به ڪشورے ڪه 96 درصد مردمش ڪاتولیک و متعصب هستند … و تنها اقلیت یهودے … در اون به آرامش زندگے مے ڪنن … اون هم به خاطر ریشه دار بودن حضور یهودیان در لهستانه … ڪشورے ڪه یک زمان، دومین پایگاه بزرگ یهودے هاے جهان محسوب مے شد …

هیجان و استرس شدیدے داشتم … و بدترین لحظه، لحظه ورود به خونه بود …

در رو باز ڪردم و وارد شدم … نزدیک زمان شام بود … مادرم داشت میز رو مے چید … وارد حال ڪه شدم با دیدن من، سینے از دستش افتاد … پدرم با عجله دوید تا ببینه صدا از ڪجا بود … چشمش ڪه به من افتاد، خشک شد … باورشون نمے شد … من با حجاب و مانتو وسط حال ایستاده بودم …

با لبخند و درحالے ڪه از شدت دلهره قلبم وسط دهنم مے زد … بهشون سلام ڪردم …

هنوز توے شوک بودن … یه قدم رفتم سمت پدرم، بغلش ڪنم ڪه داد زد … به من نزدیک نشو …

به سختے نفسش در مے اومد … شدید دل دل مے زد …

– تو … دینت رو عوض ڪردے؟ … یا راهبه شدے؟ …

لبخندے صورتم رو پر ڪرد … سعے ڪردم مثل مسلمان ها برخورد ڪنم شاید واڪنش و پذیرش براشون راحت تر بشه …

– ڪدوم راهبه اے رنگے لباس مے پوشه؟ … با حجاب اینطورے … شبیه مسلمان ها …

و دوباره لبخند زدم …

رنگ صورتش عوض شد … دل دل زدن ها به خشم تبدیل شد …

– یعنے تو، بدون اجازه دینت رو عوض ڪردے؟ … تو باید براے عوض ڪردن دینت از ڪلیسا اجازه مے گرفتے …

و با تمام زورش سیلے محڪمے به صورت من زد … یقه ام رو گرفت و من رو از خونه پرت ڪرد بیرون …

ادامه دارد…

تعجیل در ظهور حضرت مهدے عج #صلوات
#برای_خواندن_قسمت_های_قبلی و بعدی رمان با ما باشید ? ?
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️

 نظر دهید »

Shaker: #تـمـــام_زنــدگــــے_مــن 

01 تیر 1400 توسط آرامش

Shaker:
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن

? قــسـمـت پــنــجــم
(پـاســخ مــن بہ خــدا)

برای اسلام آوردن، تا شمال لهستان رفتم … من هیچ چیز در مورد اسلام نمے دونستم …

قرآن و مطالب زیادے رو از اونها گرفتم و خوندم … هر چیز ڪه درباره اسلام مے دیدم رو مطالعه مے ڪردم؛ هر چند مطالب به زبان ما زیاد نبود … و بیش از اون ڪه در تایید اسلام باشه در مذمت اسلام بود …

دوگانگے عجیبے بود … تفڪیک حق و باطل واقعا برام سخت شد … گاهے هم شک توے دلم مے افتاد …

– آنیتا … نڪنه دارے از حق جدا میشے …

فقط مے دونستم ڪه من عهد ڪرده بودم … و خداے مسلمان ها جان من رو نجات داده بود … بین تمام تحقیقاتم یاد حرف هاے دوست تازه مسلمانم افتادم …

خودش بود … مسجد امام علے هامبورگ … بزرگ ترین مرڪز اسلامے آلمان و یڪے از بزرگ ترین هاے اروپا … اگر جایے مے تونستم جواب سوال هام رو پیدا ڪنم؛ اونجا بود …

تعطیلات بین ترم از راه رسید و من راهے آلمان شدم … بر خلاف ذهنیت اولیه ام … بسیار خونگرم، با محبت و مهمان نواز بودند … و بهم اجازه دادند از تمام منابع اونجا استفاده ڪنم …

هر چه بیشتر پیش مے رفتم با چیزهاے جدیدترے مواجه مے شدم … جواب سوال هام رو پیدا مے ڪردم یا از اونها مے پرسیدم … دید من به اسلام، مسلمانان و ایران به شدت عوض شده بود …

ڪم ڪم حس خوشایندے در من شڪل گرفت … با مفهومے به نام حڪمت خدا آشنا شدم … من واقعا نسبت به تمام اون اتفاقات و اون تومور خوشحال بودم … اونها با ظاهر دردناک و ناخوشایند شون، واسطه خیر و رحمت براے من بودند … واسطه اسلام آوردن من … و این پاسخ من، به لطف و رحمت خدا بود …

زمانے ڪه من، آلمان رو ترک مے ڪردم … با افتخار و شادے مسلمان شده بودم …

ادامه دارد…

تعجیل در ظهور حضرت مهدے عج #صلوات

? ? ? ? ? ? ?

 نظر دهید »

Shaker: #تـمـــام_زنــدگــــے_مــن 

01 تیر 1400 توسط آرامش

Shaker:
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن

? قــسـمـت چـهـــارم
(عـهــدے ڪہ شـڪـسـت )

چند ماه گذشت … زمان مرگم رسیده بود اما هنوز زنده بودم… درد و سرگیجه هم از بین رفته بود …

رفتم بیمارستان تا از وضعیت سرم با خبر بشم … آزمایش هاے جدید واقعا خیره ڪننده بود … دیگه توے سرم هیچ تومورے نبود … من خوب شده بودم … من سالم بودم …

اونقدر خوشحال شده بودم ڪه همه چیز رو فراموش ڪردم … علے الخصوص قولے رو ڪه داده بودم … برگشتم دانشگاه … و زندگے روزمره ام رو شروع ڪردم … چندین هفته گذشت تا قولم رو به یاد آوردم …

با به یاد آوردن قولم، افڪار مختلف هم سراغم اومد …

- چه دلیلے وجود داشت ڪه دعاے اون زن مسلمان مستجاب شده باشه؟ … شاید دعاے من در ڪلیسا بود و همون زمان تومور داشت ذره ذره ناپدید مے شد و من فقط عجله ڪرده بودم … شاید … شاید …

چند روز درگیر این افڪار بودم … و در نهایت … چه نیازے به عوض ڪردن دینم بود؟ … من ڪه به هر حال به خدا ایمان داشتم …

تا اینڪه اون روز از راه رسید … روے پلڪان برقے، درد شدیدے توے سرم پیچید … سرم به شدت تیر ڪشید … از شدت درد، از خود بے خود شدم … سرم رو توے دست هام گرفتم و گوله شدم … چشم هام سیاهے مے رفت … تعادلم رو از دست دادم … دیگه پاهام نگهم نمے داشت … نزدیک بود از بالاے پله ها به پایین پرت بشم ڪه یه نفر از پشت من رو گرفت و محڪم ڪشید سمت خودش … و زیر بغلم رو گرفت… به بالاے پله ها ڪه رسیدیم افتادم روے زمین …

صدای همهمه مردم توے سرم مے پیچید … از شدت درد نمے تونستم نفس بڪشم … همین طور ڪه مچاله شده بودم یه لحظه به یاد قولے ڪه داده بودم؛ افتادم …

- خدایا! غلط ڪردم … من رو ببخش … یه فرصت دیگه بهم بده … خواهش مے ڪنم … خواهش مے ڪنم … خواهش مے ڪنم …

ادامه دارد…
تعجیل در ظهور حضرت مهدے عج #صلوات

? ? ? ? ? ? ? ?

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 66
  • 67
  • 68
  • ...
  • 69
  • ...
  • 70
  • 71
  • 72
  • ...
  • 73
  • ...
  • 74
  • 75
  • 76
  • ...
  • 272
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 16
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 42
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 26
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1

جستجو

کاربران آنلاین

  • پارلا
  • نور الدین

آمار

  • امروز: 4419
  • دیروز: 11326
  • 7 روز قبل: 31455
  • 1 ماه قبل: 82247
  • کل بازدیدها: 1680899

آرامش

http://www.ashoora.biz/mazhabi-projects/sore/sore_H_F/H10.png

  • zeynab
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس