Shaker: ✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن
Shaker:
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن
✍ شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے
? قــسـمـت بــیـسـتــم
(مــرگ خـامـوش یـک زنـدگــے)
ےڪ ماه و نیم طول ڪشید تا اومد دنبالم … در ظاهر ڪلے به پدرش قول داد اما در حیطه عمل، آدم دیگه اے بود …
دیگه رسما به روے من مے آورد ڪه ازدواجش با من اشتباه بوده و چقدر ضرر ڪرده … حق رو به خودش مے داد و حتے یه بار هم به این فڪر نڪرد ڪه چطور من رو بازے داده … چطور با رفتار متظاهرانه اش، من رو فریب داده …
اون تظاهر مے ڪرد ڪه یه مسلمان با اخلاقه … و من، مثل یه احمق، عاشقش شدم و تمام این مدت دوستش داشتم… و همه چیز رو به خاطرش تحمل ڪردم …
اون روزها، تمام حرف هاے پدرم جلوے چشمم مے اومد … روزے ڪه به من گفت …
– اگر با این پسر ازدواج ڪردے، دیگه هرگز پیش من برنگرد …
هر لحظه ڪه مے گذشت، همه چیز بدتر مے شد … دیگه تلاش من هم فایده اے نداشت …
قبلا روابط مشڪوڪش رو حس ڪرده بودم ولے هر بار خودم رو سرزنش مے ڪردم ڪه چرا به شوهرم بدگمانم … اما حالا دیگه رسما جلوے من با اونها حرف مے زد … مے گفت و مے خندید و صداے قهقهه اون دخترها از پاے تلفن شنیده مے شد …
اون شب سر شام، بعد از مدت ها برگشت بهم گفت …
– یه چیزے رو مے دونے آنیتا … تو از همه اونها برام عزیزتری… واقعا نمے تونے مثل اونها باشے؟ …
خنده ام گرفت … از شدت غم و اندوه، بلند مے خندیدم …
– عزیزترم؟ … خوبه پس من هنوز ملڪه این حرم سرام … چیه؟ … دوباره ڪجا مے خواے پز همسر اروپاییت رو بدے؟ …
به ڪے مے خواے زن خوشگل بورت رو پز بدے؟ …
منتظر جوابش نشدم و از سر میز بلند شدم … ڪمتر از 48 ساعت بعد، پسرم توے هفت ماهگے به دنیا اومد …
ادامه دارد…
تعجیل در ظهور حضرت مهدے عج #صلوات