#علمدار_عشق #قسمت_ششم
ا? ? ? ? ? ? ? ✺﷽ ✺
ا ? ? ? ? ? ?
ا ? ? ? ? ?
ا? ? ? ?
ا ? ? ?
ا ? ?
ا?
#علمدار_عشق
#قسمت_ششم
میخواستم ok بزنم که یاد حرف آقاجون افتادم
: نرگس جان بابا طوری انتخاب واحد کن که تو همین شهر خودمون بمونی
دور از فرزند اونم 4 سال خیلی سخته که تو طاقت منو مادرت نیست
- چشم آقاجون
نمیخوام درس خوندن و پیشرفتم موجب آشفتگی پدر و مادرم بشه
برای همین 50 تا رشته دیگه انتخاب کردم
همه رشته های بعد از شماره 2 تا 50 مهندسی بود شاید با رابطه 1000 تو دولتی صد در صد بری
با اطمینان سایت سنجش بستم
کارم شده بود گریه ? ? ?
همش میترسیدم دوتا اولی قبول نشم
خیلی آشفته و پریشان بودم
دو هفته الی سه هفته طول میکشه
نتیجه انتخاب رشته بیاد
خیلی ناراحت بودم
آقا جون وقتی علت نگرانی و پریشانی منو فهمید
گفت : بابا جان توکل به خدا
مطمئنم هر چی خیر باشه همون میشه
با صدای لرزانی گفتم بله درسته
آقا جون : خانم زینب سادات
مامان : بله حاجی
آقاجون : زنگ بزن به محمد آقا بگو برای ما 5 تا بلیط هواپیما ✈️ برای شیراز بگیره
مادر: 5 تا ؟
آقاجون: بله ما چهارنفر با سید محسن
مامان : چشم همین الان
یه ساعت بعد نرجس از حوزه علمیه اومد
آقا جون: نرجس بابا
نرجس : بله آقا جون
آقا جون: به سید محسن بگو حاضر باشه
فردا پنج نفری میریم مسافرت
تا خواهرت یه ذره آروم بشه
نرجس: آقا جون ما نمیتونیم بیایم
آقا جون : چرا بابا
نرجس : منو آقا سید از فردا امتحانای میان ترم حوزه مون شروع میشه
آقا جون : باشه پس برو پایین بمون خونه محمد داداش
رفت و آمدتم یا به رقیه سادات یا به خود بردارت میگی
نرجس : چشم آقا جون
من و نرجس رفتیم تو اتاقمون
یه چمدون ? از بالای کمدمون برداشتم
همه لباسام با نظم چیدم توش
تا رسید به چادر
از داخل کمدم یه چادر لبنانی برداشتم
میخواستم بذارمش داخل چمدون که یه لحظه پیشمان شدم
نشستم کنار چمدون روی تخت
چادر آوردم بالا بهش گفتم
- من خیلی دوست دارم
اما چرا عاشقت نمیشم
تا عاشقانه سرت کنم
از نظر من تو با همه چیز متفاوفتی
پس باید عاشقت شد
بعد ازت استفاده کرد
دوست دارم اونقدر عاشقت بشم که تو سخترین شرایط هم کنارت نذارم
چادرم تا کردم و گذاشتم داخل چمدون
بعد زیپش بستم با کمک نرجس دو نفری چمدون ? بلند کردیم گذاشتیم گوشه ای از اتاق
#ادامه_دارد