آرامش

حقیقت، اصیل ترین ،جاودانه ترین و زیباترین راز هستی و نیاز آدمی است.
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

Shaker: #تـمـــام_زنــدگــــے_مــن 

01 تیر 1400 توسط آرامش

Shaker:
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن

? قــسـمـت پــنــجــم
(پـاســخ مــن بہ خــدا)

برای اسلام آوردن، تا شمال لهستان رفتم … من هیچ چیز در مورد اسلام نمے دونستم …

قرآن و مطالب زیادے رو از اونها گرفتم و خوندم … هر چیز ڪه درباره اسلام مے دیدم رو مطالعه مے ڪردم؛ هر چند مطالب به زبان ما زیاد نبود … و بیش از اون ڪه در تایید اسلام باشه در مذمت اسلام بود …

دوگانگے عجیبے بود … تفڪیک حق و باطل واقعا برام سخت شد … گاهے هم شک توے دلم مے افتاد …

– آنیتا … نڪنه دارے از حق جدا میشے …

فقط مے دونستم ڪه من عهد ڪرده بودم … و خداے مسلمان ها جان من رو نجات داده بود … بین تمام تحقیقاتم یاد حرف هاے دوست تازه مسلمانم افتادم …

خودش بود … مسجد امام علے هامبورگ … بزرگ ترین مرڪز اسلامے آلمان و یڪے از بزرگ ترین هاے اروپا … اگر جایے مے تونستم جواب سوال هام رو پیدا ڪنم؛ اونجا بود …

تعطیلات بین ترم از راه رسید و من راهے آلمان شدم … بر خلاف ذهنیت اولیه ام … بسیار خونگرم، با محبت و مهمان نواز بودند … و بهم اجازه دادند از تمام منابع اونجا استفاده ڪنم …

هر چه بیشتر پیش مے رفتم با چیزهاے جدیدترے مواجه مے شدم … جواب سوال هام رو پیدا مے ڪردم یا از اونها مے پرسیدم … دید من به اسلام، مسلمانان و ایران به شدت عوض شده بود …

ڪم ڪم حس خوشایندے در من شڪل گرفت … با مفهومے به نام حڪمت خدا آشنا شدم … من واقعا نسبت به تمام اون اتفاقات و اون تومور خوشحال بودم … اونها با ظاهر دردناک و ناخوشایند شون، واسطه خیر و رحمت براے من بودند … واسطه اسلام آوردن من … و این پاسخ من، به لطف و رحمت خدا بود …

زمانے ڪه من، آلمان رو ترک مے ڪردم … با افتخار و شادے مسلمان شده بودم …

ادامه دارد…

تعجیل در ظهور حضرت مهدے عج #صلوات

? ? ? ? ? ? ?

 نظر دهید »

Shaker: #تـمـــام_زنــدگــــے_مــن 

01 تیر 1400 توسط آرامش

Shaker:
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن

? قــسـمـت چـهـــارم
(عـهــدے ڪہ شـڪـسـت )

چند ماه گذشت … زمان مرگم رسیده بود اما هنوز زنده بودم… درد و سرگیجه هم از بین رفته بود …

رفتم بیمارستان تا از وضعیت سرم با خبر بشم … آزمایش هاے جدید واقعا خیره ڪننده بود … دیگه توے سرم هیچ تومورے نبود … من خوب شده بودم … من سالم بودم …

اونقدر خوشحال شده بودم ڪه همه چیز رو فراموش ڪردم … علے الخصوص قولے رو ڪه داده بودم … برگشتم دانشگاه … و زندگے روزمره ام رو شروع ڪردم … چندین هفته گذشت تا قولم رو به یاد آوردم …

با به یاد آوردن قولم، افڪار مختلف هم سراغم اومد …

- چه دلیلے وجود داشت ڪه دعاے اون زن مسلمان مستجاب شده باشه؟ … شاید دعاے من در ڪلیسا بود و همون زمان تومور داشت ذره ذره ناپدید مے شد و من فقط عجله ڪرده بودم … شاید … شاید …

چند روز درگیر این افڪار بودم … و در نهایت … چه نیازے به عوض ڪردن دینم بود؟ … من ڪه به هر حال به خدا ایمان داشتم …

تا اینڪه اون روز از راه رسید … روے پلڪان برقے، درد شدیدے توے سرم پیچید … سرم به شدت تیر ڪشید … از شدت درد، از خود بے خود شدم … سرم رو توے دست هام گرفتم و گوله شدم … چشم هام سیاهے مے رفت … تعادلم رو از دست دادم … دیگه پاهام نگهم نمے داشت … نزدیک بود از بالاے پله ها به پایین پرت بشم ڪه یه نفر از پشت من رو گرفت و محڪم ڪشید سمت خودش … و زیر بغلم رو گرفت… به بالاے پله ها ڪه رسیدیم افتادم روے زمین …

صدای همهمه مردم توے سرم مے پیچید … از شدت درد نمے تونستم نفس بڪشم … همین طور ڪه مچاله شده بودم یه لحظه به یاد قولے ڪه داده بودم؛ افتادم …

- خدایا! غلط ڪردم … من رو ببخش … یه فرصت دیگه بهم بده … خواهش مے ڪنم … خواهش مے ڪنم … خواهش مے ڪنم …

ادامه دارد…
تعجیل در ظهور حضرت مهدے عج #صلوات

? ? ? ? ? ? ? ?

 نظر دهید »

Shaker: #تـمـــام_زنــدگــــے_مــن 

31 خرداد 1400 توسط آرامش

Shaker:
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن

? قــسـمـت ســـوم
(خدایـــے ڪـہ مــے شـنـود)

مسلمانان ڪشور من زیاد نیستند یعنے در واقع اونقدر ڪم هستند ڪه میشه حتے اونها رو حساب نڪرد … جمعیت اونها به 30 هزار نفر هم نمیرسه و بیشترشون در شمال لهستان زندگے مے ڪنن …

همون طور ڪه به بالشت هاے پشت سرش تڪیه داده بود … داشت دونه هاے تسبیحش رو مے چرخوند … ڪه متوجه من شد … بهم نگاه ڪرد و یه لبخند زد … دوباره سرش چرخوند و مشغول ذڪر گفتن شد … نمے دونم چرا اینقدر برام جلب توجه ڪرده بود …

- دعا مے ڪنے؟ …

- نذر ڪرده بودم … دارم نذرم رو ادا مے ڪنم …

- چرا؟ …

- توے آشپزخونه سر خوردم … ضربان قلبش قطع شده بود…

چشم هاے پر از اشڪش لرزید … لبخند شیرینے صورتش رو پر ڪرد …

- اما گفتن حالش خوبه …

- لهجه ندارے …

- لهستانیم ولے چند سالے هست آلمان زندگے مے ڪنم…

- یهودے هستے؟ …

- نه … تقریبا 3 ساله ڪه مسلمان شدم … شوهرم یه مسلمان ترک، ساڪن آلمانه … اومده بودیم دیدن خانواده ام…

و این آغاز دوستے ما بود … قرار بود هردومون شب، توے بیمارستان بمونیم … هیچ ڪدوم خواب مون نمے برد …

اون از زندگیش و مسلمان شدنش برام مے گفت … منم از بلایے ڪه سرم اومده بود براش گفتم … از شنیدن حرف ها و درد دل هاے من خیلے ناراحت شد …

- من برات دعا مے ڪنم … از صمیم قلب دعا مے ڪنم ڪه خوب بشے …

خیلی دل مرده و دلگیر بودم …

- خداے من، جواب دعاهاے من رو نداد … شاید ڪلیسا دروغ میگه و خدا واقعا مرده باشه …

چرخیدم و به پشت دراز ڪشیدم … و زل زدم به سقف …

- خداے تو جوابت رو داد … اگر خداے تو، جواب من رو هم بده؛ بهش ایمان میارم …

خیلی ناامید بودم … فقط مے خواستم زنده بمونم … به بهشت و جهنم اعتقاد داشتم اما بهشت من، همین زندگے بود … بهشتے ڪه براے نگهداشتنش حاضر بودم هر ڪارے بڪنم … هر ڪارے …

ادامه دارد..

تعجیل در ظهور حضرت مهدے عج #صلوات
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️

 نظر دهید »

Shaker: #تـمـــام_زنــدگــــے_مــن 

31 خرداد 1400 توسط آرامش

Shaker:
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن
? قــسـمـت دوم
(مـســیـحــے یـا یـهـودے)

ےه هفته دیگه هم به همین منوال گذشت … به خودم گفتم…

- تو یه احمقے آنیتا … مگه چقدر از عمرت باقے مونده ڪه اون رو هم دارے با ناله و گریه هدر میدے؟ … به جاے اینڪه دائم به مرگ فڪر مے ڪنے، این روزهاے باقے مونده رو خوش باش …

همےن ڪار رو هم ڪردم … درس و دانشگاه رو ڪنار گذاشتم … یه لیست درست ڪردم از تمام ڪارهایے ڪه دوست داشتم انجام شون بدم … و شروع ڪردم به انجام دادن شون … دائم توے پارتے و مهمونے بودم … بدون توجه به حرف دڪترها، هر چیزے رو ڪه ازش منع شده بودم؛ مے خوردم … انگار مے خواستم از خودم و خدا انتقام بگیرم … از دنیا و همه چیز متنفر بودم … دیگه به هیچے ایمان نداشتم …

اون شب توے پارتے حالم خیلے بد شد … سرگیجه و سردردم وحشتناک شده بود … دیگه حتے نمے تونستم روے یه خط راست راه برم … سر و صدا و موسیقے مثل یه همهمه گنگ و مبهم توے سرم مے پیچید … دیگه نفهمیدم چے شد …

چشم باز ڪردم دیدم توے اورژانس بیمارستانم … سرم درد مے ڪرد و هنوز گیج بودم … دڪتر اومد بالاے سرم و شروع به سوال پرسیدن ڪرد … حوصله هیچ ڪس رو نداشتم … بالاخره تموم شد و پرستار پرده رو ڪنار زد …

تخت ڪنار من، یه زن جوان محجبه بود … اول فڪر ڪردم یه راهبه است اما حامله بود … تعجب ڪردم … با خودم گفتم شاید یهودیه … اما روبند نداشت و لباس و مقنعه اش هم مشڪے نبود … من هرگز، قبل از این، یه مسلمان رو از نزدیک ندیده بودم …

ادامه دارد…

تعجیل در ظهور حضرت مهدے عج #صلوات

❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 67
  • 68
  • 69
  • ...
  • 70
  • ...
  • 71
  • 72
  • 73
  • ...
  • 74
  • ...
  • 75
  • 76
  • 77
  • ...
  • 878
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 18
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 36
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 26
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1

جستجو

کاربران آنلاین

  • سامیه بانو
  • زفاک

آمار

  • امروز: 304
  • دیروز: 1767
  • 7 روز قبل: 14788
  • 1 ماه قبل: 92621
  • کل بازدیدها: 1707112

آرامش

http://www.ashoora.biz/mazhabi-projects/sore/sore_H_F/H10.png

  • zeynab
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس