بهخاطر نمازهای اول وقتم، اینجا هم فرماندهام!
✅ بهخاطر نمازهای اول وقتم، اینجا هم فرماندهام!
✍️جادههای کردستان آن قدر نا امن بود که وقتی میخواستی از شهری به شهر دیگر بروی، مخصوصاً توی تاریکی، باید گاز ماشین را میگرفتی، پشت سرت را هم نگاه نمیکردی؛ اما زین الدین که همراهت بود، موقع اذان، باید میایستادی کنار جاده تا نمازش را بخواند. اصلاً راه نداشت. بعد از شهادتش، یکی از بچهها خوابش را دیده بود؛ توی مکه داشته زیارت میکرده. یک عده هم همراهش بودهاند. گفته بود «تو اینجا چی کار میکنی؟» جواب داده بوده «بهخاطر نمازهای اول وقتم، اینجا هم فرماندهام.»
دوربین خدا
سه روز، روزه گرفت.
از او پرسیدم: «چی شده؟
چرا روزهای؟» گفت:
«دارم خودم رو تنبیه میکنم.»
گفتم: «مگه چیکار کردی که خودت رو تنبیه میکنی؟» جوابی نداد.
اصرار کردم و بالاخره گفت:
«یادت هست اون روزی که بچههای تبلیغات لشکر با دوربین اومدن گردان ما؟» گفتم: «خب؟» گفت: «وقتی دوربین سمت من اومد، صاف نشستم و موهام رو مرتب کردم.» خندیدم و پرسیدم: «خب، اشکالی داره؟» آهی کشید و گفت: «بعد از مصاحبه فکر کردم، با خودم گفتم ابراهیم، این مصاحبهها رو مگه کی میبینه؟ آدمهایی مثل خودت؛ ولی با این حال خودت رو مرتب کردی و درست نشستی و مواظب رفتارت بودی؛ اما میدونی که سالهاست مقابل دوربین خدا قرار داری و هر طور که میخوای زندگی میکنی و هیچوقت هم خودت رو جمع و جور نکردی؟ بنابراین خودم رو تنبیه میکنم.»
به نقل از غلامرضا سالمدوست شهید «ابراهیم محبوب»