ساعت خواب
همه دوستان جمع بودند و تازه جلسه گل انداخته بود که یکباره بلند شد و گفت: «ببخشید آقایان! من دیگر نمی توانم بنشینم. الان وقت خواب من است. باید بروم.»
? بعداً بعضی ها برایش دست گرفته بودند که آقا حاضر نیست یک ساعت از خوابش را کم کند اما در اصل آقا حاضر نبود یک لحظه از مناجات و نماز شبش را کم کند…
قسمت:13