عرض تسلیت
مرا دشمن به قصد کُشت می زد
به جسم کوچک من مُشت می زد
هرآن گه پایم از ره خسته می شد
مرا با نیزه ای از پُشت می زد
⚫️ شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها تسلیت باد
مرا دشمن به قصد کُشت می زد
به جسم کوچک من مُشت می زد
هرآن گه پایم از ره خسته می شد
مرا با نیزه ای از پُشت می زد
⚫️ شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها تسلیت باد
اوایل جنگ در ارتفاعات گیلان غرب …
بر فراز یکی از تپههای مشرف به مرز قرار گرفتیم ، پاسگاه مرزی دست عراقیها بود و براحتی در جادههای اطراف آن تردد میکردند.
ابراهیم کتابچه دعا را باز کرد و
بهمراه بچهها زیارت عاشورا خواندیم.
بعد با حسرت به مناطق تحت نفوذ دشمن نگاه میکردم و گفتم ابرام جون این جاده مرزی رو ببین عراقیها راحت تردد میکنند بعد گفتم : یعنی میشه یه روز مردم ما راحت از این جاده عبور کنند و به شهرهای خودشون برن !
ابراهیم که با نگاهش دوردست ها را میدید لبخندی زد و گفت: چی میگی!
روزی میـآد کـه از همیـن جـــاده مـردم مـا دسته دسته بـه کربــلا سفـر میکـنند !
در مسیر برگشت …
از بچه ها پرسیدم اسم این پاسگاه مرزی رو میدونید؟ یکی از بچهها گفت: مـرز خسـروی
منبع: کتاب سلام بر ابراهیم ص127
#روایت_پیغمبر_ص
«هیچ خانه اى نیست مگر این كه فرشته مرگ بر در آن خانه در شبانه روز پنج بار مى آید و سوگند به آن کسی که جان من در دست اوست اگر اهل خانه مکان او را ببینند و صدایش را بشنوند دست از مردهی خود برداشته و بر حال خودشان گریه میکنند.»
بحار، ج 74،ص 188