آرامش

حقیقت، اصیل ترین ،جاودانه ترین و زیباترین راز هستی و نیاز آدمی است.
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

Shaker: ✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن 

07 تیر 1400 توسط آرامش

Shaker:
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن

? قــسـمـت هــفـدهــم
(از مـنـبـر بـیـا پـایـیـن)

چند ‌لحظه با تعجب بهم نگاه ڪرد … هنوز توے شوک بود …

– اوه اوه … خانم رو نگاه ڪن … خوبه عڪس هاے ڪنار دریات رو خودم دیدم … یه تازه مسلمون از پاپ ڪاتولیک تر شده … بزار یه چند سال از ایمان آوردنت بگذره بعد اداے مرجع تقلید از خودت در بیار … چند بدم از بالاے منبر بیاے پایین؟ …

– مے فهمے چے دارے میگے؟ … شاید من تازه مسلمونم اما حداقل به همون چیزے ڪه بلدم عمل مے ڪنم …

با عصبانیت اومد سمتم …
– پیاده شو با هم بریم … فڪر ڪردے دو بار نماز خوندے آدم شدے؟ … دهنت رو باز مے ڪنے به هر ڪسے هر چے بخواے میگے؟ … خودت قبل از من با چند نفر بودے؟ …

– من قبل از آشنایے با تو مسلمان شدم … همون موقع هم…

محڪم خوابوند توے گوشم …

– همون موقع چے مریم مقدس؟ …

صورتم گر گرفته بود … نفسم به شماره افتاده بود … صدام بریده بریده در مے اومد …

– به من اهانت مے ڪنے، بڪن … فحش میدے، میزنے … اشڪالے نداره … اما این اسم مقدس تر از اونه ڪه بهش اهانت ڪنے …
هنوز نفسم بالا نیومده بود و دل دل مے زدم …

– من به همسر دوست هات اهانت نڪردم … تو خودت اروپا بودے … من فقط گفتم آرایش اونها …

این بار محڪم تر زد توے گوشم … پرت شدم روے زمین …

– این زر زر ها مال توے اروپایے نیست … من اگه مے خواستم این چرت ها رو بشنوم مے رفتم از قم زن مے گرفتم …

این رو گفت از خونه زد بیرون …

ادامه دارد…

تعجیل در ظهور حضرت مهدے عج #صلوات
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️

 نظر دهید »

#قسمت شانزدهم 

07 تیر 1400 توسط آرامش

#قسمت شانزدهم داستان دنباله دار تمام زندگی من: معنای امل

دیگه نمی تونستم جلوی خودم رو بگیرم … یه سال تموم خون دل خورده بودم اما حالا کارش به جایی رسیده بود که می خواست من رو جلوی بقیه، نما نما کنه …
همون طور که به دیوار تکیه داده بودم، چند لحظه چشم هام رو بستم … پشت سر هم حرف می زد اما دیگه گوش نمی کردم …
– خدایا! خودت گفتی اطاعت از همسر تا جایی درسته که گناه نباشه … اما از اینجا دیگه گناهه … دیگه قدرت صبر کردن و لبخند زدن ندارم … من قدرت اصلاح شوهرم رو ندارم…
چشم هام رو باز کردم و رفتم توی اتاق … بدون اینکه حرفی بزنم و خیلی جدی … کت و شلوار رو برداشتم و زدم به چوب لباسی و روش کاور کشیدم … برگشت سمتم …
– چکار می کنی آنیتا؟ … مگه بهت نگفتم این رو بپوش؟ …
– چرا گفتی … منم شنیدم … تو همون روز اول دیدی من چطور آدمی بودم … من همینم … نمی دونم امل یعنی چی … خوبه یا بد … اما می دونم، هرگز حاضر نمیشم این طوری لباس بپوشم … آرایش کنم و بیام بین دوست های تو … و با اون زن ها که مثل … فاحشه های اروپایی آرایش می کنن؛ رفت و آمد کنم …
حسابی جا خورده بود … باورش نمی شد … داشتم برای اولین بار باهاش مخالفت می کردم …
گریه ام گرفته بود …
– همه چیز رو تحمل کردم … همه چیز رو … اما دیگه این یکی رو نمی تونم …
دیگه نتونستم جلوی اشک هام رو بگیرم …

 نظر دهید »

Shaker: #تـمـــام_زنــدگــــے_مــن 

06 تیر 1400 توسط آرامش

Shaker:
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن

? قــسـمـت پـانـزدهـم
(مـهـمــانــے شـیـطـان)

چند لحظه طول ڪشید تا به خودم بیام …

– متین جان … مگه مهمونے زنانه است؟ …

– نه … چطور؟ …

– این ڪت و شلوارے بود ڪه عروسے خواهرت پوشیدم … ڪتش تنگ و ڪوتاهه …

با حالت بے حوصله اے اومد سمتم …
– یعنے چے تنگ و ڪوتاهه؟ … زن خارجے نگرفتم ڪه این حرف هاے مسخره رو بشنوم … و بیاد با چادر بشینه یه گوشه مجلس … اونجا آدم هاش با ڪلاسن … امل بازے در نیارے ها …

– امل بازے؟ … امل چے هست؟ …

خندید و رفت توے اتاق ڪارش … با صداے بلند گفت …

– یعنے همین اداهاے تو … راستے رفتیم اونجا، باز وقت اذان شد پا نشے برے وایسے به نماز …

سرش رو آورد بیرون …

– محض رضاے خدا … یه امشب، ما رو مسخره و مضحڪه مردم نڪن …
تڪیه دادم به دیوار … نفسم در نمے اومد … نمے تونستم چیزهایے رو ڪه مے شنیدیم درک ڪنم … مغزم از ڪار افتاده بود … اومد سمتم …

– چت شد تو؟ …

– از روز اول دیدے من چطور آدمے هستم … اگر من اینقدر مسخره ام؛ چرا باهام ازدواج ڪردے؟ …

با خنده اومد طرفم …

– زن بور اروپایے نگرفتم ڪه بره لاے چادر … زن گرفتم به همه پز بدم تا چشم هاشون در بیاد ڪه زن هاے خودشون به زور هزار قلم آرایش، شبیه تو هم نمیشن …

دوباره رفت توے اتاق … این بار قدرت حرڪت ڪردن نداشتم ڪه دنبالش برم …
– راستے یه دستم توے صورتت ببر … اینطورے بے هیچے هم زیاد جالب نیست … همچین ڪه چشم هاشون بزنه بیرون …

ادامه دارد…

تعجیل در ظهور حضرت مهدے عج #صلوات

 نظر دهید »

Shaker: #تـمـــام_زنــدگــــے_مــن 

06 تیر 1400 توسط آرامش

Shaker:
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن

? قــسـمـت چـهــاردهــم
(پـایـہ هــاے اعـتـمــاد)

تلخ ترین ماه عمرم گذشت … من بهش اعتماد ڪرده بودم … فڪر مے ڪردم مسلمانه … چون مسلمان بود بهش اعتماد ڪرده بودم … اما حالا …

بدون اینڪه بفهمه زیر نظر گرفتمش … تازه مفهوم حرف پدرم رو درک مے ڪردم … پدرم حق داشت …

متین پله پله و ڪم ڪم شروع ڪرد به نشان دادن خود حقیقیش … من به سختے توے صورتش لبخند مے زدم … سعے مے ڪردم همسر خوبے باشم … و دستش رو بگیرم… ولے فایده نداشت …
ڪار ما به جایے رسیده بود ڪه من توے اتاق نماز مے خوندم… و اون بے توجه به گناه بودن ڪارش، توے تلوزیون، فیلم هاے مستهجن نگاه مے ڪرد … و من رو هم به این ڪار دعوت مے ڪرد …

حالا دیگه زبان فارسے رو هم ڪاملا یاد گرفته بودم … اون روز، زودتر از همیشه اومد خونه … هر چند از درون مے سوختم اما با لبخند رفتم دم در استقبالش …

– سلام متین جان … خوش اومدے … چے شده امروز زودتر اومدے خونه؟ …

– امروز مهمونے خونه یڪے از دوست هام دعوتیم … قبلا زبان بلد نبودے مے گفتم اذیت میشے نمے بردمت … اما حالا ڪه ڪاملا بلدے …
رفت توے اتاق … منم پشت سرش … در ڪمد لباس هاے من رو باز ڪرد …

– هر جایے رو هم ڪه نفهمیدے از من بپرس … هر چند همه شون انگلیسے فول بلدن …

سرش رو از ڪمد آورد بیرون …

– امشب این لباست رو بپوش …

و ڪت و شلوار بنفش سلطنتے من رو گذاشت جلوم …

ادامه دارد…

تعجیل در ظهور حضرت مهدے عج #صلوات

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 64
  • 65
  • 66
  • ...
  • 67
  • ...
  • 68
  • 69
  • 70
  • ...
  • 71
  • ...
  • 72
  • 73
  • 74
  • ...
  • 272
مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31

رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 102
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 278
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 35
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1

جستجو

کاربران آنلاین

  • صفيه گرجي
  • رهگذر
  • نویسنده محمدی
  • بلاگ بلاگ

آمار

  • امروز: 1483
  • دیروز: 1977
  • 7 روز قبل: 12215
  • 1 ماه قبل: 36508
  • کل بازدیدها: 1765656

آرامش

http://www.ashoora.biz/mazhabi-projects/sore/sore_H_F/H10.png

  • zeynab
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس