نگاه غضب به ؟؟!!
قال الامام الصادق عليه السّلام
مَنْ نَظَر الي أبَويه نَظَرَ ماقتٍ و هُما ظالمانِ لَهُ، لم يَقبَلِ اللهُ لَهُ صلاةً.
امام صادق - عليه السلام - فرمودند: هر كس به پدر و مادرش از روي غضب نگاه كند حتي در حالي كه آنها در حق او ظلم ميكنند، خدا هيچ نمازي را از او قبول نمي نمايد.
منبع:«اصول كافي، ج ۴، ص ۵۰»
درخواست فاطمه الزهرا
درخواست فاطمه زهرا سلام الله عليها از امیرالمومنین علی علیه السلام در شب ازدواج
… تَفَكَّرتُ فى حالى وَاَمْرى عِنْدَ ذِهابِ عُمْرى وَنُزُولى فى قَبْرى، فَشَبَّهتُ دُخُولى فى فِراشى بِمَنْزِلى كَدُخُولى اِلى لَحَدى وَقَبْرى، فَأنْشِدُكَ اللّه َ اِنْ قُمْتَ اِلَى الصَّلاةِ فَنَعْبُدَ اللّه َ تَعالى هذِهِ اللَّيْلَةَ.
حضرت على عليه السلام در شب ازدواج، همسرش را نگران ديد و علت آن را پرسيد. حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود:
در پيرامون حال و وضع خود انديشيدم و پايان عمر و منزلگاه قبر را به ياد آوردم و انتقال از خانه پدر به منزل خودم، مرا به ياد ورود به قبرم انداخت! تو را به خدا بيا تا در آغاز زندگى مشترك به نماز برخيزيم و امشب را به عبادت خدا بپردازيم.
منبع:احقاق الحق ۶ و ۲۳: ۴۸۱ و ۴۸۹.
عشق جوانی به دختر پادشاه
داستان عشق جوانی به دختر پادشاه در زمان حضرت عیسی علیه السلام
✅قسمت چهارم
عيسى فرمود: آن چيست؟
جوان گفت: تويى كه چنين قدرتى دارى كه مى توانى در فاصله دو روز مرا از آن وضع فلاكت بار به اين مقام والا برسانى، چرا براى خودت كارى نمى كنى و من تو را در اين جامه و اين حال مشاهده مى كنم؟
عيسى سخن نگفت تا وقتى كه جوان اصرار كرد. پس بدو فرمود: به راستى هر كس نسبت به خداى تعالى دانا باشد و خانه آخرت و ثواب او را بداند و به دنيا و پستى و بى اعتبارى آن بصيرت و بينايى داشته باشد، ديگر به اين سراى فانى و ناپايدار دل نخواهد بست و ما را در قرب خداى تعالى و معرفت و محبت وى لذت هاى روحانى است كه اين لذت هاى ناپايدار و فانى را در برابر آنها به چيزى نشمريم.
و چون مقدراى از عيوب دنيا و آفات آن و نعمت هاى عالم آخرت و درجات آن را براى آن جوان بيان فرمود، جوان عرض كرد: پس چرا آن چه را بهتر و شايسته تر است براى خود انتخاب كرده اى و مرا در اين گرفتارى بزرگ انداختى؟
عيسى فرمود: من آن را براى تو انتخاب كردم تا ذكاوت و خرد تو را بيازمايم و ثواب تو در ترك اين امورى كه براى تو مقدور است بيشتر گردد و تو حجتى براى ديگران گردى.
جوان كه اين سخن را شنيد، دست از سلطنت كشيد و همان جامه هاى كهنه خود را پوشيد و ملازم خدمت عيسى گرديد. هنگامى كه عيسى به نزد حواريون بازگشت، بدانها فرمود: اين بود گنجى كه من آن را در اين شهر جست وجو مى كردم و آن را يافتم، الحمداللّه.
فقال و ما هو قال الغلام إنک إذا قدرت علی أن تنقلنی من تلک الحالة الخسیسة إلی تلک الدرجة الرفیعة فی یومین فلم لا تفعل هذا بنفسک و أراک فی تلک الثیاب و فی هذه الحالة فلما أحفی فی السؤال قال له عیسی ع إن العالم بالله و بدار کرامته و ثوابه و البصیر بفناء الدنیا و خستها و دناءتها لا یرغب إلی هذا الملک الزائل و هذه الأمور الفانیة و إن لنا فی قربه تعالی و معرفته و محبته لذات روحانیة لا نعد تلک اللذات الفانیة عندها شیئا فلما أخبره بعیوب الدنیا و آفاتها و نعیم الآخرة و درجاتها قال له الغلام فلی علیک حجة أخری لم اخترت لنفسک ما هو أولی و أحری و أوقعتنی فی هذه البلیة الکبری فقال له عیسی إنما اخترت لک ذلک لأمتحنک فی عقلک و ذکائک و لیکون لک الثواب فی ترک هذه الأمور المیسرة لک أکثر و أوفی و تکون حجة علی غیرک فترک الغلام الملک و لبس أثوابه البالیة و تبع عیسی ع فلما رجع عیسی إلی الحواریین قال هذا کنزی الذی کنت أظنه فی هذا البلد فوجدته و الحمد لله.
عرائس الفنون، صص ۲۲۰ و ۲۲۱ و بحارالانوار، ،ج۱۴، ص۲۸۰
عشق جوانی به دختر پادشاه
داستان عشق جوانی به دختر پادشاه در زمان حضرت عیسی علیه السلام
✅قسمت سوم
عيسى بيامد و دختر پادشاه را به عقد ازدواج با آن جوان درآورد و پادشاه جامه هاى فاخر و سلطنتى براى آن جوان فرستاد و جوان آن لباسها را پوشيده و در همان شب مراسم عروسى او با دختر پادشاه انجام گرديد. صبح پادشاه جوان را خواست و با او به گفت وگو پرداخت و او را جوانى خردمند و باذكاوت يافت. پادشاه جز آن دختر فرزند ديگرى نداشت، پس او را ولى عهد و جانشين خود قرار داد و خاصان و بزرگان مملكت خود را به فرمان بردارى و اطاعت او ماءمور كرد.
شب دوم پادشاه ناگهان از دنيا رفت و بزرگان مملكت جمع شده و آن جوان را بر تخت سلطنت نشاندند و سر به فرمانش درآورده و خرينه هاى مملكت را تسليم او كردند.
روز سوم عيسى به نزد او آمد تا با وى خداحافظى كند. جوان گفت: اى حكيم فرزانه! تو را بر من حقوق بسيارى است كه اگر من براى هميشه هم زنده بمانم باز هم نمى توانم سپاس يكى از آنها را به جاى آورم، ولى شب گذشته چيزى به خاطرم آمده كه اگر پاسخ آن را به من ندهى از آن چه برايم فراهم آورده اى بهره مند نخواهم شد و اين همه خوشى براى من لذتى نخواهد داشت . . .
《ادامه داستان در پست بعدی》
فحضر عیسی ع و زوجها منه و بعث الملک ثیابا فاخرة إلی الغلام فألبسها إیاه و جمع بینه و بین ابنته تلک اللیلة فلما أصبح طلب الغلام و کلمه فوجده عاقلا فهما ذکیا و لم یکن للملک ولد غیر هذه الابنة فجعل الغلام ولی عهده و وارث ملکه و أمر خواصه و أعیان مملکته ببیعته و طاعته.
فلما کانت اللیلة الثانیة مات الملک فجأة و أجلسوا الغلام علی سریر الملک و أطاعوه و سلموا إلیه خزائنه فأتاه عیسی ع فی الیوم الثالث لیودعه فقال الغلام أیها الحکیم إن لک علی حقوقا لا أقوم بشکر واحد منها لو بقیت أبد الدهر و لکن عرض فی قلبی البارحة أمر لو لم تجبنی عنه لا أنتفع بشی ء مما حصلتها لی . . .
عرائس الفنون، صص ۲۲۰ و ۲۲۱ و بحارالانوار، ،ج۱۴، ص۲۸۰