آرامش

حقیقت، اصیل ترین ،جاودانه ترین و زیباترین راز هستی و نیاز آدمی است.
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

 هدف از مسافرت

13 فروردین 1396 توسط آرامش

پیامبر اکرم صلی الله علیه واله

 ينْبغِي لِلْعاقِلِ أنْ يكُون شاخِصاً إِلاّ فِي ثلاثٍ مرمّةٍ لِمعاشٍ أوْ خُطْوةٍ لِمعادٍ أوْ لذّةٍ فِي غيْرِ مُحرّمٍ
شایسته نیست كه عاقل جز در سه مورد سفر نمايد:

۱. بهبود وضع زندگی

۲. گام برداشتن براى آخرت

۳. كاميابى از غير حرام
منبع :تحف العقول، صفحه۱۰

 نظر دهید »

امام_هادی (ع) در میان درندگان

12 فروردین 1396 توسط آرامش

 

در زمان متوکل عباسی زنی به دروغ ادعا کرد که من زینب دختر علی بن ابی طالب هستم، - با این حیله از مردم پول می‌گرفت - او را نزد متوکل آوردند.  

متوکل به او گفت:  

تو زن جوانی هستی با اینکه از زمان زینب دختر علی سالها می‌گذرد؟ گفت:  

پیغمبر دست بر سرم کشیده و دعا کرده است که در هر چهل سال جوانی برایم برگردد.  

من تا حال خود را به مردم نشان نمی دادم ولی احتیاج وادارم کرد که خود را به مردم معرفی کنم.  

متوکل گروهی از اولاد علی علیه السلام و بنی عباس و طایفه قریش را احضار کرد و جریان را به آنان گفت. چند نفرشان گفتند: روایتی نقل شده که زینب دختر علی علیه السلام در سال فلان از دنیا رفته است. متوکل به او  

گفت:  

در مقابل این روایت، تو چه می‌گویی؟  

گفت:  

این روایت دروغی است که از خودشان ساخته اند من از نظر مردم پنهان بودم کسی از مرگ و زندگی من خبر نداشت.  

متوکل به حاضرین گفت:  

غیر از این روایت، دلیلی ندارید تا این زن مغلوب گردد؟  

گفتند:  

دلیل دیگری نداریم، ولی خوب است حضرت امام هادی را احضار کنی، شاید او دلیل دیگری داشته باشد.  

سرانجام متوکل حضرت را احضار کرد و قضیه آن زن را برایش مطرح نمود.  

امام فرمود:  

حضرت زینب در فلان تاریخ چشم از جهان فروبسته است.  

متوکل گفت:  

حاضرین نیز این روایت نقل کردند، او نپذیرفت و من سوگند خورده‌ام جلوی ادعای ایشان را نگیرم مگر با دلیل محکم.  

حضرت فرمود:  

کار مهمی نیست من دلیلی می‌آورم که او را مجاب کند و دیگران نیز قبول داشته باشند.  

متوکل گفت:  

آن دلیل کدام است؟  

حضرت فرمود:  

گوشت بدن فرزندان فاطمه علیهاالسلام بر درندگان حرام است اگر راست می‌گوید او را جلو درندگان بگذار چنانچه از فرزندان فاطمه علیهاالسلام باشد درندگان به او آسیب نمی رسانند.  

متوکل به آن زن گفت:  

شما چه می‌گویی؟  

گفت:  

او می‌خواهد من کشته شوم، در اینجا از فرزندان فاطمه زیاد هستند، هر کدام را می‌خواهد جلو درندگان بیاندازد. در این وقت رنگ همگان پرید.  

بعضی از دشمنان امام گفتند:  

چرا خودش پیش درندگان نمی رود؟  

متوکل به این پیشنهاد تمایل کرد. چون می‌خواست بدون آنکه در قتل امام دخالت داشته باشد او را از بین ببرد!  

به حضرت گفت:  

چرا خودتان نمی روید؟  

امام فرمود:  

اگر شما مایل باشید من می‌روم.  

متوکل گفت: بفرمایید.  

در آنجا شش عدد شیر بود امام در جلو شیرها قرار گرفت.  

شیرها اطراف امام را گرفتند، دستهایشان را بر زمین گذاشته سر بر روی دست خویش نهادند.  

امام دست بر سر آنها کشید و اشاره کرد که کنار بروند و فاصله بگیرند، شیرها به جانبی که امام اشاره کرده بود رفتند و در مقابل امام ایستادند.  

وزیر متوکل به او گفت:  

این کار بر ضرر تو است پیش از آنکه مردم از قضیه با خبر شوند او را بیرون بیاور!  

متوکل از امام خواست از محل درندگان خارج شود و از حضرت عذر خواست که نظر بدی درباره شما نداشتیم، مقصودمان این بود سخن شما ثابت شود.  

امام که خواست حرکت کند شیرها اطرافش را گرفتند و خود را به لباسهای ایشان می‌مالیدند.  

هنگامی که حضرت پای به اولین پله گذاشت اشاره کرد برگردید! همه برگشتند و امام بیرون آمد.  

متوکل به آن زن گفت:  

اکنون نوبت تو است که به محل درندگان بروی، ناله و فریاد زن بلند شد، شروع به التماس کرده، اعتراف به دروغگویی خود نمود.  

سپس گفت:  

من دختر فلان هستم از فقر و تهی دستی به این ادعا افتادم.  

متوکل به حرف او گوش نکرد دستور داد او را جلو درندگان بیندازند ولی مادر متوکل درخواست کرد از تقصیرات آن زن بگذرد، متوکل نیز او را بخشید.
منبع: بحار، ج ۵۰، ص ۱۵۰

 1 نظر

شهادت امام هادی (ع) تسلیت باد.

12 فروردین 1396 توسط آرامش

امام_هادی (ع)
مَن أطاعَ اللّه َ يُطاعُ

هر كس از خدا فرمان ببرد ، از او فرمان برند .
منبع:


 تحف العقول ، ص۴۸۲

 نظر دهید »

معجزه ای از امام باقر (ع)  

10 فروردین 1396 توسط آرامش

ابوبصیر (که از شاگردان برجسته #امام_باقر (ع) بود و هر چه دو چشمش نابینا شده بود) به حضور امام باقر (ع) آمد و چنین گفت:  

آیا شما وارث پیامبر (ع) هستید؟  

امام باقر: آری.  

ابوبصیر: آیا پیغمبر اسلام وارث پیامبران پیشین بود و هر چه آنها می‌دانستند، می‌دانست؟  

امام باقر (ع): آری.  

ابوبصیر: روی این اساس، آیا شما می‌توانید (مانند پیامبران) مرده را زنده کنید و کور مادرزاد را بینا نمائید و مبتلا به بیماری پیسی را درمان نمائید؟  

امام باقر: آری می‌توانیم به اذن خدا.  

آنگاه امام باقر به ابوبصیر فرمود: (جلو بیا).  

ابوبصیر می‌گوید: نزدیک رفتم، امام باقر (ع) دست بر چهره و دیده‌ام مالید، هماندم خورشید و آسمان و زمین و خانه‌ها و هر چه در شهر بود همه را دیدم، آنگاه به من فرمود: (می خواهی این گونه باشی و در روز قیامت در سود و زیان با مردم شریک گردی؟، یا آنکه به حال اول برگردی و بدون بازداشت به بهشت روی؟ ).  
گفتم: می‌خواهم، همانگونه که بودم برگردم.  

امام باقر (ع) بار دیگر دست به چشم او کشید و چشمان او به حال اول برگشتند.  

ابوبصیر، این جریان را برای (ابن ابی عمیر) (یکی از شاگردان ممتاز امام) نقل کرد، ابن ابی عمیر گفت: (من گواهی می‌دهم که این حادثه حق و راست است، چنانکه روز، حق و راست است)
منبع: کافی، حدیث ۳، ص ۴۷۰،  ج ۱

 1 نظر
  • 1
  • ...
  • 709
  • 710
  • 711
  • ...
  • 712
  • ...
  • 713
  • 714
  • 715
  • ...
  • 716
  • ...
  • 717
  • 718
  • 719
  • ...
  • 878
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 18
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 37
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 26
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1

جستجو

کاربران آنلاین

  • ترنم گل
  • کوثر نهاوند(مهاجر إلی الله)
  • نورفشان

آمار

  • امروز: 1024
  • دیروز: 1328
  • 7 روز قبل: 19135
  • 1 ماه قبل: 92008
  • کل بازدیدها: 1705345

آرامش

http://www.ashoora.biz/mazhabi-projects/sore/sore_H_F/H10.png

  • zeynab
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس