افتخار
در بین راه خیلی اشخاص با امام برخورد داشتند. صحبتهایی میکردند و اغلب همان نصیحتهای پدرانه ای را می کردند که هر تنبلی می کند:
ای آقا! اوضاع خیلی خطرناک است، بروید خودتان را به کشتن ندهید. در جواب یکی از اینها فرمود:
خیر، من می روم. مرگ برای یک جوانمرد درصورتی که نیتش از راهی که میرود و در آن راه کشته میشود حق است و مانند یک مسلمان جهاد میکند، نه تنها ننگ نیست بلکه افتخار است. مرگی که در راه همکاری و همراهی با صالحان است، مرگی که در راه مخالفت با مجرمان است افتخار است. من یا میمانم یا میمیرم، یا کشته میشوم یا زنده میمانم. در آن راهی که میروم اگر زنده بمانم، زندگیام باافتخار است و دیگر ننگ آمیز نیست. اگر هم بمیرم مورد ملامت نیستم. کفی بِک ذُلًّا انْ تَعیشَ وَ تُرْغَماً ای کسی که مرا منع میکنی! این ذلّت برای تو کافی است که زنده بمانی و دماغت به خاک مالیده باشد. آیا من زنده باشم و دماغم به خاک مالیده باشد؟! ابداً. من زندگی را توأم با سربلندی میخواهم. زندگی با سرشکستگی برای من مفهوم ندارد. ما میرویم.
منبع:آزادی معنوی، ص: 210