Shaker: #تـمـــام_زنــدگــــے_مــن
Shaker:
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن
? قــسـمـت دوم
(مـســیـحــے یـا یـهـودے)
ےه هفته دیگه هم به همین منوال گذشت … به خودم گفتم…
- تو یه احمقے آنیتا … مگه چقدر از عمرت باقے مونده ڪه اون رو هم دارے با ناله و گریه هدر میدے؟ … به جاے اینڪه دائم به مرگ فڪر مے ڪنے، این روزهاے باقے مونده رو خوش باش …
همےن ڪار رو هم ڪردم … درس و دانشگاه رو ڪنار گذاشتم … یه لیست درست ڪردم از تمام ڪارهایے ڪه دوست داشتم انجام شون بدم … و شروع ڪردم به انجام دادن شون … دائم توے پارتے و مهمونے بودم … بدون توجه به حرف دڪترها، هر چیزے رو ڪه ازش منع شده بودم؛ مے خوردم … انگار مے خواستم از خودم و خدا انتقام بگیرم … از دنیا و همه چیز متنفر بودم … دیگه به هیچے ایمان نداشتم …
اون شب توے پارتے حالم خیلے بد شد … سرگیجه و سردردم وحشتناک شده بود … دیگه حتے نمے تونستم روے یه خط راست راه برم … سر و صدا و موسیقے مثل یه همهمه گنگ و مبهم توے سرم مے پیچید … دیگه نفهمیدم چے شد …
چشم باز ڪردم دیدم توے اورژانس بیمارستانم … سرم درد مے ڪرد و هنوز گیج بودم … دڪتر اومد بالاے سرم و شروع به سوال پرسیدن ڪرد … حوصله هیچ ڪس رو نداشتم … بالاخره تموم شد و پرستار پرده رو ڪنار زد …
تخت ڪنار من، یه زن جوان محجبه بود … اول فڪر ڪردم یه راهبه است اما حامله بود … تعجب ڪردم … با خودم گفتم شاید یهودیه … اما روبند نداشت و لباس و مقنعه اش هم مشڪے نبود … من هرگز، قبل از این، یه مسلمان رو از نزدیک ندیده بودم …
ادامه دارد…
تعجیل در ظهور حضرت مهدے عج #صلوات
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️