فریاد مهتاب!!! قسمت پنجم
💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠
👌خوب است ما هم داخل خانه شویم. نگاه کن، عُمَر دست ابوبکر را گرفته است و از او میخواهد که بلند شود.
ابوبکر به او میگوید:
🔸ــ میخواهی چه کنی؟ چرا اینقدر عجله داری؟
🔹ــ باید با هم به جایی برویم. ما زود برمیگردیم.
🔸ــ کجا برویم؟ ما تا پیامبر را دفن نکنیم نباید جایی برویم.
🔹ــ ما باید خود را به سقیفه برسانیم ….(1)…..
👁 نگاه کن، عُمَر و ابوبکر همراه با عدّهای به سوی سقیفه میروند.
افراد حاضر در سقیفه به توافق رسیدهاند که با «سعد» بیعت کنند.
آنها دور «سعد» میچرخند و شعار میدهند. ظاهرا هیچکس با خلافت او مخالف نیست.
«سعد» بسیار خوشحال است. او تا خلافت و حکومت بر سرزمین حجاز بیش از چند قدم فاصله ندارد.
👥 در این میان ابوبکر و عُمَر و همراهان آنها از راه میرسند. نگاه کن!!!
ابوبکر جلو میرود و چنین میگوید:
🗣«ای اهالی مدینه! شما بودید که دین خدا را یاری کردید. ما هیچکس را به اندازه شما دوست نداریم. شما براداران ما هستید. مگر نمیدانید که ما اوّلین کسانی بودیم که مسلمان شدیم؟ ما از نزدیکان پیامبر هستیم. بیایید خلافت ما را قبول کنید. ما قول میدهیم که هیچ کاری را بدون مشورت شما انجام ندهیم »….(2)….
🤔 حاضرین با سخنان ابوبکر به فکر فرو میروند!
گویا دلیل هایی که ابوبکر آورده است حاضرین را ساکت کرده است. آری، خلیفه پیامبر کسی است که زودتر از همه به پیامبر ایمان آورده و از خاندان پیامبر است. فقط او شایستگی خلافت دارد.
به راستی منظور ابوبکر از این سخنان چه کسی است⁉️
👁 نگاه کن! حاضرین سکوت کردهاند.
بعد از سخنان ابوبکر، دیگر حنایِ «سعد» هیچ رنگی ندارد. نگاه کن که چگونه او و طرفدارانش شکست خوردند .
مردم مدینه میدانند که همه آنها، ده سال بعد از بعثت پیامبر مسلمان شده اند. امّا مهاجران، در مکه مسلمان شده اند.
📣📣📣 ای ابوبکر! چه دلیلهای جالبی آوردی؟ امّا من از تو یک سؤل دارم. تو برای پیروزی مهاجران بر انصار به دو دلیل اشاره کردی:
👈 اوّل اینکه مهاجران زودتر مسلمان شده اند.
👈 دوم اینکه مهاجران فامیل پیامبر هستند.
⚠️ با تو هستم ای ابوبکر! با همین دلیلهایی که گفتی فقط علی شایستگی خلافت را دارد.
مگر شما قبول ندارید اوّلین کسی که به پیامبر ایمان آورد علی بود؟ اگر شایستگی خلافت به فامیل بودن با پیامبر است، علی که پسر عموی پیامبر است. به راستی کدام یک از شما مهاجران، پسر عمو و داماد و پرورش یافته پیامبر هستید؟
مگر پیامبر با علی پیمان برادری نبست؟
ای ابوبکر! بارها پیامبر فرمود:
«علی، برادر من در دنیا و آخرت است»….(3)….
✋ به خدا قسم، امروز میفهمم که چرا پیامبر این جمله را این همه برای شما تکرار میکرد.
او میدانست که تو یک روز اینجا میایستی و برای خلافت به این دو دلیل اشاره میکنی!
پایان قسمت پنجم……
منابع:
1-صحیح ابن حیان:ج2 ص148 السقیفه و الفدک ص57 مسند احمد ج1 ص56
2-تاریخ الطبری:ج3 ص218 کنز العمال ج5 ص 646
3-الجامع الصغیر ج2 ص176 سبل الهدی و الرشاد ج11 ص29
فریاد مهتاب!!! قسمت چهارم
💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠
🤔 گویا در این شهر خبرهای زیادی است. به راستی چه کسانی قسم خوردهاند که حقّ علی را غصب کنند؟ نمیدانم آیا بدن پیامبر دفن شده است؟ چرا عده ای، اینقدر بیوفا شدهاند؟ اینها که تا دیروز، احترام زیادی به پیامبر میگذاشتند. چرا امروز نمیخواهند بر بدن پیامبر نماز بخوانند؟…(1)….
👥 بیا، من و تو به سوی خانه پیامبر برویم.
👁 نگاه کن! علی، بدن پیامبر را غسل داده و کفن نموده است و خودش، اوّلین کسی است که بر پیکر پاک او نماز خوانده است.
👌 پیامبر در آخرین لحظههای زندگی خود از علی خواست تا زمانی که بدن او را به خاک نسپرده است از پیکر او جدا نشود…(2)…
نگاه کن ، علی از خانه پیامبر بیرون میآید و از مردم میخواهد تا بیایند و بر پیکر پیامبر نماز بخوانند.
🚪 مردم ده نفر، ده نفر، وارد خانه میشوند و بر آن حضرت، نماز میخوانند.
علی تصمیم دارد وقتی نماز مسلمانان تمام شود، بدن پیامبر را در خانه خودش دفن کند.
البتّه عدّهای میگویند که پیامبر را در قبرستان بقیع دفن کنیم. عدّهای هم میگویند که بدن پیامبر را در کنار منبر، در داخل مسجد به خاک بسپاریم.
امّا نظر علی این است که پیامبر در همان مکانی که جان داده است، دفن شود …(3)…
👁 نگاه کن! عدّهای که نماز خواندهاند، به سوی سقیفه حرکت میکنند تا ببینند آنجا چه خبر است؟
آنجا را نگاه کن! آن دو نفر را میگویم که سراسیمه به این سو میآیند. گویا آنها از سقیفه میآیند ….(4)….
نمیدانم چرا آنها خیلی ناراحت هستند، آیا موافقی با آنها سخنی بگوییم⁉️
🔹ــ صبر کنید، آخر با این عجله به کجا میروید؟
🔸ــ ما هر چه سریعتر باید نزد بزرگان خود برویم. ما هرگز اجازه نخواهیم داد خلیفه از میان مردم مدینه انتخاب شود .
آنها این را میگویند و به سرعت به سوی خانه پیامبر میروند.
یکی از آنها وارد خانه میشود و در کنار عُمَر مینشیند. او دست عُمَر را میگیرد و به او میگوید:
▪️ــ هر چه زودتر بلند شو ‼️
▫️ــ مگر نمیبینی من اینجا کار دارم؟ پیکر پیامبر هنوز دفن نشده است.
▪️ــ چارهای نیست. من با تو کار مهمّی دارم.
▫️ــ خوب، حرف تو چیست؟
▪️ــ اینجا که نمیشود، باید برویم بیرون.
عمَر از جای خود بلند میشود و همراه او به بیرون خانه میرود.
▫️ــ حرفت را زود بزن! ببینم چه خبری داری.
▪️ــ ای عُمَر، چرا نشستهای⁉️ عده ای از انصار در سقیفه جمع شدهاند و میخواهند با «سعد»، بزرگ قبیله «خزرج» بیعت کنند. ما باید زود به آنجا برویم وگرنه همه نقشههای ما خراب خواهد شد.
🤔 عمَر لحظهای با خود فکر میکند. او به یاد میآورد که مدّتی قبل با بعضی از هم دستانش سخن گفته بود و نقشه خود را به آنان خبر داده بود. اکنون عُمَر باور نمیکند که عده ای از انصار، اینقدر سریع برای خلافت دست به کار شده باشند!
👣 عمَر با عجله به خانه پیامبر میرود. شاید خیال کنی او میخواهد به علی خبر بدهد، امّا اینطور نیست. عمر قبلاً فکرهایی را در سر داشته است. او برای مقام خلافت نقشههایی کشیده است!
خوب است ما هم داخل خانه شویم …
پایان قسمت چهارم……
منابع:
1-الارشاد :ج1 ص189
2-الارشاد:ج1 ص186
3-بحارالانوار:ج22 ص517
4-بحارالانوار ج28 ص332
فریاد مهتاب!!! قسمت سوم
💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠
🤔 من در همین فکرها هستم که صدایی به گوشم میرسد. یکی از عقب جمعیّت میگوید:
«مهاجران، سخن ما را قبول نخواهند کرد. آنها با «سعد» بیعت نخواهند کرد، برای این که آنها زودتر از ما مسلمان شدهاند و پیامبر از طایفه آنهاست.»
😐 همه به فکر فرو میروند. آری، مهاجران کسانی هستند که در شهر مکّه مسلمان شدند و همراه آن حضرت به مدینه هجرت کردند.
آنها اوّلین کسانی هستند که مسلمان شدند و خیلی از آنها از طایفه پیامبر (قریش) هستند.
👤یکی جواب میدهد:
«ما به آنها خواهیم گفت: دو خلیفه معیّن میکنیم، یکی از شما و دیگری از ما»
👤سعد این سخن را میشنود رو به او میکند و میگوید:
«این سخن را نگویید، که این آغاز شکست شما خواهد بود. شما باید بر حرف خود ثابت بمانید. شما تأکید کنید که خلیفه باید از میان مردم مدینه باشد. آنها مجبور میشوند قبول کنند» …(1)…
:oops: حتما تو هم مثل من با دیدن این صحنهها خیلی تعجّب میکنی .
من نزدیک یکی از این مردم میروم و به او چنین میگویم:
🔹ــ مگر پیامبر در غدیر خم، علی را به عنوان جانشین خود معرّفی نکرد⁉️ پس چرا میخواهید در میان مسلمانان اختلاف بیاندازید ‼️
🔸ــ ما اختلاف را آغاز نکردهایم. این مهاجران بودند که اختلاف را شروع کردند.
🔹ــ عجب حرفهایی میزنی⁉️ این افراد را شما در اینجا جمع کردهاید یا مهاجران⁉️ این شما هستید که میخواهید خلیفه پیامبر، همشهری شما باشد. شما را به خدا !!! دست از این حرفها بردارید. قدری به فکر اسلام باشید. آیا گناه علی این است که اهل مکّه است⁉️ آخر شما چه کسی را بهتر از او میتوانید پیدا کنید ⁉️
🔸_ ما با خلافت علی، هیچ مشکلی نداریم.
🔹ــ پس برای چه اینجا جمع شدهاید و میخواهید «سعد» را خلیفه خود کنید؟
🔸ــ خبرهایی به ما رسیده است که عده ای از مهاجران میخواهند شخص دیگری را به عنوان خلیفه معرّفی کنند. ما میدانیم عُمَر(پسر خطّاب) فکرهایی را در سر دارد.
🔹ــ آخر برای چه؟
🔸ـ مگر تو نمیدانی بعضی از این مهاجران که اهل مکّه هستند، کینه علی را به دل دارند. مگر نمیدانی در جنگ بدر و اُحُد ، علی عدّه زیادی از مشرکان مکّه را به قتل رساند⁉️ آنهایی که به دست علی کشته شدند؛ برادر، پدر و یا یکی از اقوامِ برخی از این مهاجران بودند. برای همین، آنها کینه علی را به دل دارند …(2)….
🔹ـ پاسخ میدهم:
مگر نمیدانی که علی برای دفاع از اسلام دست به شمشیر برد؟ اگر شمشیر او نبود، مشرکان همه مسلمانان را میکشتند.
🔸ــ درست است، امّا برخی از آنها امروز به فکر انتقام خون بزرگان خود هستند. آنها قسم خوردهاند که علی را خانه نشین کنند. وقتی که ما از تصمیم این گروه از مهاجران باخبر شدیم، تصمیم گرفتیم تا از آنها عقب نیفتیم و برای همین این جلسه را تشکیل دادیم. مگر خبر نداری که آنها زودتر از ما جلسه گرفتهاند و در مورد خلافت به نتایجی رسیدهاند⁉️….(3)….
🤔…گویا در این شهر خبرهای زیادی است‼️
پایان قسمت سوم……
منابع:
1-تاریخ طبری ج3 ص218
2-بحارالانوار ج29 ص144/عیون اخبارالرضا ج1 ص72
3-الارشاد ج1 ص189/بحار ج22 ص519