Shaker: ✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن
Shaker:
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن
? قــسـمـت بـیـسـت و نــهـــم
(قـیــمـت خــدا)
- اگر جلوے این دیوارها گرفته نشه … روز به روز جلوتر میاد… امروز تا وسط اسرائیل ڪشیده شده … فردا، دیگه مرزے براے ڪشور شما و بقیه ڪشورها نمے مونه …
و انسان هاے زیادے به سرنوشت هاے بدترے از شما دچار میشن … شما به عنوان یه انسان در قبال مردم خودتون و جهان مسئول هستید …
جواب تمام سوال هام رو گرفته بودم … با عصبانیت توے چشم هاش زل زدم …
- اگر قرار به بدگویے ڪردن باشه … این چیزیه ڪه من میگم… من با یک عوضے ازدواج ڪردم … ڪسے ڪه نه شرافت یک ایرانے رو داشت … ڪه آرزوش غربے بودن؛ بود … نه شرافت و منش یک مسلمان …
اون، انسان بے هویتے بود ڪه فقط در مرزهاے ایران به دنیا اومده بود … مثل سرباز خودفروخته اے ڪه در زمان جنگ، به خاطر منفعت خودش، ڪشور و مردمش رو مے فروشه …
با عصبانیت از جا بلند شدم … رفتم سمت در و در رو باز ڪردم …
- برید و دیگه هرگز برنگردید … من، خداے خودم رو به این قیمت هاے ناچیز نمے فروشم …
هر سه شون با خشم از جا بلند شدند … نفر آخر، هنوز نشسته بود … اون تمام مدت بحث ساڪت بود …
با آرامش از جا بلند شد و اومد طرفم …
- در ازاے چه قیمتے، خداتون رو مے فروشید؟ …
محکم توے چشم هاش زل زدم …
- شک نڪنید … شما فقیرتر از اون هستید ڪه قدرت پرداخت این رقم رو داشته باشید …
- مطمئنید پشیمون نمے شید؟ …
- بله … حتے اگر روزے پشیمون بشم، شک نڪنید دستم رو براے گدایے جاے دیگه اے بلند مے ڪنم …
ڪارتش رو گذاشت روے میز …
- من روے استقامت شما شرط مے بندم …
هنوز شب به نیمه نرسیده بود و من از التهاب بحث خارج نشده بودم ڪه صداے زنگ تلفن بلند شد … از پذیرش هتل بود …
- خانم ڪوتزینگه، لطفا تا فردا صبح ساعت 8، اتاق رو تحویل بدید … و قبل از رفتن، تمام هزینه هاے هتل رو پرداخت ڪنید…
ادامه دارد…
تعجیل در ظهور حضرت مهدے عج #صلوات
? ? ? ? ? ? ?