آرامش

حقیقت، اصیل ترین ،جاودانه ترین و زیباترین راز هستی و نیاز آدمی است.
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

احادیثی زیبا درباره برکات صلوات

14 مهر 1397 توسط آرامش

امام صادق علیه السلام فرمودند:

هنگامى که پیامبر صلى الله علیه و آله را یاد کردند، زیاد بر او صلوات بفرستید. زیرا همانا کسى که یک بار بر پیامبر صلى الله علیه و آله صلوات بفرستد، خداوند در هزار صف از فرشتگان هزار بار بر او صلوات مى فرستد و آفریده اى از آفریدگان خدا باقى نماند، مگر این که به خاطر صلوات خدا و صلوات فرشتگانش ، بر او صلوات مى فرستند. و جز نادان مغرور که خدا و رسول از او بیزارند، کسى از این ثواب رو نمى گرداند
منبع :ثواب الاعمال ، ص ۳۳۱
💍امام زمان را فراموش‌ نکنیم

💍حتی با یک صلوات
🔱الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم 🔱

 

 نظر دهید »

قلب مومن

14 مهر 1397 توسط آرامش

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله:
آنکه قلب مومنی را بشکند، سپس برای جبران آن، دنیا به او ببخشد؛ چنین بخششی کفاره گناه وی نخواهد شد.
بحار، ج۷۲، ص۱۵

 نظر دهید »

وصیت نامه شهدا

14 مهر 1397 توسط آرامش

✍وصیت نامہ اش دوخط 

هم نمیشد نوشتہ:

‘ولاتکونوا کالذین نسوالله فانسیهم انفسهم’ 

مانند کسانے نباشید کہ #خدارا فراموش کردند و خدا هم خود آنان را از یادشان برد.
#شهید_علی_بلورچی

 نظر دهید »

خاطرات شهدا

14 مهر 1397 توسط آرامش

 مجيد ۱۸ سالش بود كه تصميم گرفت برود جبهه

هر كاری كرديم كه مانع رفتنش بشيم ،‌ فايده ای نداشت:(

باباش بهش گفت: تو بمون تا من برم ، هر وقت برگشتم تو برو.

قبول نمی كرد و می گفت بايد برم…😒
… روز اعزام بهش گفتم: مجيد! من دوست ندارم تو رو دست و پا شكسته ببينما!❌

مواظب خودت باش ، نری و درب و داغون برگردی🤕
🌷خنديد و گفت: نه مامان! خيالت راحت:)👌

من جوری ميرم كه ديگه حتی جنازه ام هم به دستت نرسه:(
به شوخی گفتم: لال شی !☺️ اين چه حرفيه می زنی؟
چيزي نگفت و ساكت ماند…
… موقع اعزام تقريباً تمام مادرها توی محوطه ی چمن پادگان ،كنار بچه هاشون بودند👥

اما مجيد اصلاً كنارم نمی ماند:’(
🌷 من هم دوست داشتم بچه ام مث بقيه بسيجی ها يه كم كنارم بمونه💔

اما مجيد كم می يومد:|

هر وقت هم می يومد ، گونه هام رو می گرفت و مي گفت:

چيه مامان! چرا رنگت پريده؟ چرا ناراحتي؟:)
بهش گفتم: اين چه وضعشه؟ همه ی بسيجي ها كنار مادراشون هستن😒

تو چرا مدام اين ور و اون ور ميری و پيشم نمی نشينی؟
🌷 اولش طفره می رفت و جواب نمی داد🙄

يه بار كه خيلی اصرار كردم كه كنارم بمونه ، گفت:مامان جان!

من وقتی كنارت می نشينم و اون احساس مادرانه رو توی چهره ات می بينم

مي ترسم شيطون وسوسه ام كنه و نذاره برم جبهه

می ترسم اين محبت مادری مانع از رفتنم بشه🚫

واسه همين كم ميام كنارت می شينم…
🌷 … موقع رفتن اومد سراغم

باهام روبوسي كرد و گفت:

مامان! وقتی سوار شديم من وسط اتوبوس می ايستم

من تو رو نگاه می كنم ، تو هم من رو نگاه كن ☺️°💕•

تا جايی كه ميشه همديگه رو نگاه كنيم…😍
وقتي ماشين حركت كرد🚎 تا لحظه ی آخر براش دست تكون می دادم:’(👋

او هم برام دست تكون می داد😭👋

تا جايی كه ديگه همديگه رو نديديم
🌷 اين آخرين ديدارمون بود💔
چند روز بعد خبر شهادتش رو آوردند

همونطور كه خودش گفته بود ديگه جسدش برنگشت😭

هنوز هم برنگشته:|
📝 راوی :مادرشهید مجید قنبری
 منبع:كتاب حكايت فرزندان روح الله ۲ ، صفحه ۹۲

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 552
  • 553
  • 554
  • ...
  • 555
  • ...
  • 556
  • 557
  • 558
  • ...
  • 559
  • ...
  • 560
  • 561
  • 562
  • ...
  • 878
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 18
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 37
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 26
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1

جستجو

کاربران آنلاین

  • صفيه گرجي
  • زهرا دشتي تختمشلو
  • کوثر نهاوند(مهاجر إلی الله)
  • فاطمه مقيمي
  • رهگذر
  • فاطمه حیدرپور

آمار

  • امروز: 750
  • دیروز: 1328
  • 7 روز قبل: 19135
  • 1 ماه قبل: 92008
  • کل بازدیدها: 1705345

آرامش

http://www.ashoora.biz/mazhabi-projects/sore/sore_H_F/H10.png

  • zeynab
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس