خرد
#روایت
امام کاظم _علیهالسلام_:
ما عُبِدَ اللّه ُ بِشَيءٍ أفضَلَ مِنَ العَقلِ:
خداوند به چيزى برتر از خِرَد، عبادت نشده است.
به نقل از الكافی: ۱/۱۸/۱۲
#روایت
امام کاظم _علیهالسلام_:
ما عُبِدَ اللّه ُ بِشَيءٍ أفضَلَ مِنَ العَقلِ:
خداوند به چيزى برتر از خِرَد، عبادت نشده است.
به نقل از الكافی: ۱/۱۸/۱۲
#سیاست_های_خانومی
_ چه فرقی میکند
که مقصر تو باشی یا او …
⛔️ نگذارید این دنبال مقصر بودن ها
فاصله ای بینتان بیندازد
که مبادا در این میان غریبه ای
فاصله را پُر کند
نگذارید _ما_بودنتان تبدیل به_من_شود،
نگذارید قهر هایتان عادی شود
باور کنید
یک جانم گفتن، میگشاید تمام اَخم های مردانه را،
یک آغوش محکم، تمام میکند لجاجت های زنانه را
باور کنید کِیف دارد در کنار عشق بودن …?
?استاد مطهری
?یک اصل ثابت و تغییرناپذیر این است که یک نفر مسلمان باید زندگی خود را از زندگی عمومی جدا نداند، باید زندگی خود را با زندگی عموم تطبیق دهد.
?معنی ندارد درحالیکه عموم مردم در بدبختی زندگی میکنند عده دیگر با مستمسک قراردادن «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللهِ الَّتی اَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَالطَّیباتِ مِنَ الرِّزْقِ» در دریای نعمت غوطهور بشوند هرچند فرض کنیم که از راه حلال به چنگ آورده باشند.
?خود امام صادق سلامالله علیه که به اقتضای زمان، زندگی را بر خاندان خود توسعه داده بود، یک وقت اتفاق افتاد که نرخ خواربار ترقی کرد و قحط و غلا پدید آمد. به خادم خود فرمود: چقدر آذوقه و گندم ذخیره موجود داریم؟ عرض کرد: زیاد داریم، تا چند ماه ما را بس است.
?فرمود: همه آنها را ببر و در بازار به مردم بفروش. گفت: اگر بفروشم دیگر نخواهم توانست گندمی تهیه کنم. فرمود لازم نیست، بعد مثل سایر مردم روز به روز از نانوایی تهیه خواهیم کرد، و دستور داد از آن به بعد خادم نانی که تهیه میکند نصف جو و نصف گندم باشد، یعنی از همان نانی باشد که اکثر مردم استفاده میکردند. فرمود: من تمکن دارم به فرزندان خودم در این سختی و تنگدستی نان گندم بدهم، اما دوست دارم خداوند ببیند من با مردم مواسات میکنم.
? استاد مطهری، بیست گفتار، ص۱۲۷
گاهی گمان نمی کنی ولی خوب می شود
گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود
گاهی بساط عیش خودش جور می شود
گاهی دگر، تهیه بدستور می شود
گه جور می شود خود آن بی مقدمه
گه با دو صد مقدمه ناجور می شود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود
گاهی گدای گدایی و بخت با تو یار نیست
گاهی تمام شهر گدای تو می شود…
گاهی برای خنده دلم تنگ می شود
گاهی دلم تراشه ای از سنگ می شود
گاهی تمام آبی این آسمان ما
یکباره تیره گشته و بی رنگ می شود
گاهی نفس به تیزی شمشیر می شود
ازهرچه زندگیست دلت سیر می شود
گویی به خواب بود جوانی مان گذشت
گاهی چه زود فرصت مان دیر می شود
کاری ندارم کجایی چه می کنی
بی عشق سر مکن که دلت پیر می شود
#قیصر_امین_پور
#اشعار_ناب