آرامش

حقیقت، اصیل ترین ،جاودانه ترین و زیباترین راز هستی و نیاز آدمی است.
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

چرایی ها؟؟؟

30 تیر 1399 توسط آرامش

 گله نکن که چرا این ناراحتی‌ها وجود دارد؟ چرا این وضع اقتصاد ماست؟ چرا باران نمی‌بارد؟ چرا هر روز یک مرض تازه پیدا می‌شود⁉️

? ? زیرا هر روز یک گناه تازه ای انجام می‌دهی و این مشکلات هم اثر عمل تو است. هر روز یک گناه تازه؛ درد تازه برایت می‌فرستد. این‌ها لازمة هم هستند.
? از امام رضا علیه السلام روایت نقل شده است که: ? ?

کُلَّما أحدَثَ العِبادُ مِن الذُّنوبِ ما لَم یَکُونوا یَعمَلُونَ أحدَثَ اللّه ُ لَهُم مِن البَلاءِ ما لَم یَکُونُوا یَعرِفُونَ؛*

? هر گاه بندگان، مرتکب گناهانى شوند که پیش‌تر انجام نمى داده اند ، خداوند بلاهایى را برایشان پدید می‌آورد که سابقه نداشته است و آن را نمی‌شناسند

منبع: کافی، ج 2، ص 275.

? استاد آیت الله #ناصری

https://abasaleh93.kowsarblog.ir/

 نظر دهید »

#شهادت

30 تیر 1399 توسط آرامش


? ? ? ?

#شهادت ? ?
مقصد نیست
راه است
مقصد #خداست…
و #شهادت
معقولترین راه رسیدن به خداست …

الهی طی کردن این راهم آرزوست ? ?

 نظر دهید »

تربیت فرزند

29 تیر 1399 توسط آرامش

چگونه از فرزند خود انتقاد کنیم؟

 بگویید دقیقا چرا از او ناراحتید:

? انتقال تا باید توصیفی و شفاف باشد، به طور کامل و با ادبیاتی که متوجه منظور شما شود.

? توضیح دهید که چرا انتظار دارید روال فعالیتش تغییر کند یا دیگر رفتار خاصی را ابراز نکند. توضیحات گنگ و غیرقابل فهمی که با عصبانیت همراه باشد، درک واقعیت و انتظار شما از فرزند را برای او سخت می کند.

? 20اصل تربیت فرزند از 30جز قرآن، علی هفت تنی ،ص27

#تربیت_فرزند

 1 نظر

 #عفو_گذشت

29 تیر 1399 توسط آرامش

#عفو_گذشت

 (مالک اشتر) روزی از بازار کوفه می گذشت با لباسی از کرباس خام و به جای عمامه از همان کرباس بر سر داشت و به شیوه فقراء عبور می کرد . یکی از بازاریان بر در دکانش نشسته بود ، چون مالک را بدید به نظرش خوار و کوچک جلوه کرد و از روی استخفاف کلوخی را به سوی او انداخت .

مالک به او التفات ننمود و برفت . کسی مالک را می شناخت و این واقعه را دید ، به آن بازاری گفت : وای بر تو هیچ دانستی که آن چه کس بود که به او اهانت کردی ؟ گفت : نه ، گفت : او مالک اشتر یار علی علیه السلام بود . آن مرد از کار بدی که کرده بود لرزه به اندامش آمد و دنبال مالک روانه شد که از او عذر خواهی کند . دید به مسجدی آمده و مشغول نماز است صبر کرد تا نمازش تمام شد ، خود را بر دست و پای او انداخت و پای او را می بوسید مالک سر او را بلند کرد و گفت : این چه کاری است می کنی ؟ گفت : عذر گناهی است که از من صادر شده است که ترا نشناخته بودم .

? مالک گفت : بر تو هیچ گناهی نیست ، به خدا سوگند که به مسجد نیامدم مگر برای تو استغفار کنم و طلب آمرزش نمایم.

منبع: منتهی الآمال ج1 ص212

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 324
  • 325
  • 326
  • ...
  • 327
  • ...
  • 328
  • 329
  • 330
  • ...
  • 331
  • ...
  • 332
  • 333
  • 334
  • ...
  • 878
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 18
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 35
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 27
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1

جستجو

کاربران آنلاین

  • محمدی
  • کوثر نهاوند(مهاجر إلی الله)
  • نرجس خاتون محمدي
  • رهگذر
  • فاطمه حیدرپور
  • نرگس سبزی

آمار

  • امروز: 747
  • دیروز: 2421
  • 7 روز قبل: 23118
  • 1 ماه قبل: 91144
  • کل بازدیدها: 1704017

آرامش

http://www.ashoora.biz/mazhabi-projects/sore/sore_H_F/H10.png

  • zeynab
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس