مسمع بن عبدالملک میگوید: در منی نزد امام صادق علیهالسلام مشغول خوردن انگور بودیم. سائلی آمد و از امام درخواست کمک کرد، امام خوشه انگوری به او داد، او نپذیرفت و گفت: «اگر پول هست بدهید».
? امام فرمود: «خدا برایت برساند»
? سائل رفت و برگشت، همان خوشه انگور را خواست.
? امام فرمود: “خدا برایت برساند و چیزی به او نداد.”
? سائل دیگری آمد، امام سه حبه انگور به او داد، او گرفت و گفت: «سپاس خدای را که پروردگار جهانیان است و مرا روزی عطا کرد».
? امام هر دو دست را پر از انگور کرد و به او داد.
? سائل گرفت و گفت: «سپاس خدای را که پروردگار جهانیان است »
? امام فرمود: «بایست» و از غلام خود سؤال کرد: چقدر پول همراه داری؟» گویا بیست درهم داشت، آنها را نیز به سائل داد.
? سائل گفت: «سپاس خدای را، خداوندا این نعمت از توست، تو یکتایی و شریکی برای تو نیست».
? امام فرمود: «بمان» و پیراهنی که در برداشت در آورد و به او داد و فرمود: «بپوش».
? سائل پوشید و گفت: سپاس خدای را که به من لباس داد و مرا پوشانید و به امام رو کرد و گفت: «خدا به تو جزای خیر دهد» .
? مسمع میگوید: «به نظر میآمد که اگر این بار هم امام را دعا نمیکرد و فقط به شکر و سپاس خدا میپرداخت امام باز به او چیزی میداد و همچنان ادامه پیدا میکرد»1
〰〰〰〰〰〰〰〰ا
1- کافی، ج 4، ص 49
? پیشوای ششم حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام)، ص21و 22
#سیرهمعصومین
#داستان
#امامجعفرصادق
#شکرگزاری