تلنگر
غواص به فرمانده اش گفت: اگر رمز را اعلام کردی و تو آب نپریدم ،
من رو هول بده تو آب!
فرمانده گفت اگه مطمئن نیستی میتونی برگردی.
غواص جواب داد: نه ، پای حرف امام ایستادم .فقط می ترسم دلم
گیر خواهر کوچولوم باشه.آخه تو یک حادثه اقوامم رو از دست دادم
و الان هم خواهرم راسپردم به همسایه ها تا درعملیات شرکت کنم.
والفجر8،اروند رود وحشی،فرمانده تا داد زد یا زهرا ،غواص قصه ی
ما اولین نفری بود که توی آب پرید ! و اولین نفری بود که به شهادت
رسید!
من و شما چقدر پای حرف امام ایستاده ایم؟
بخوانید و بخندید.
ترب می خواهی
تعداد مجروحین بالا رفته بود.فرمانده از میان گرد و غبار انفجار ها دوید طرفم و گفت : ” سریع بی سیم بزن عقب . بگو یک آمبولانس بفرستند مجروحین را ببرد! ” شستی گوشی رابی سیم را فشار دادم. به خاطر اینکه پیام لو نرود و عراقیها از خواسته مان سر در نیاورندپشت بی سیم باید با کد حرف می زدیم. گفتم :” حیدر حیدر رشید ” چند لحظه صدای فش فش به گوشم رسید . بعد صدای کسی آمد :
- رشید بگوشم.
- رشید جان حاجی گفت یک دلبر قرمز بفرستید!
-هه هه دلبر قرمز دیگه چیه ؟
-شما کی هستی ؟ پس رشید کجاست ؟
- رشید چهار چرخش رفته هوا . من در خدمتم.
-اخوی مگه برگه کد نداری؟
- برگه کد دیگه چیه؟ بگو ببینم چی می خوای؟
دبدم عجب گدفتاری شده ام. از یک طرف باید با رمز حرف می زدم از طرف دیگر با یک آدم شوت طرف شده بودم .
- رشید جان از همانها که چرخ دارند!
- چه می گویی ؟ درست حرف بزن ببینم چه می خواهی ؟
- بابا از همانها که سفیده.
- هه هه نکنه ترب می خوای.
- بی مزه! بابا از همانها که رو سقفش یک چراغ قرمز داره.
- د ِ لا مصب زودتر بگو که آمبولانس می خوای!
کارد می زدند خونم در نمی آمد. هر چه بد و بیراه بود به آدم پشت بی سیم گفتم.
(به نقل از کتاب رفاقت به سبک تانک نوشته داوود امیریان)
"ولایت علوی دژ توحید"
عن النبى(صلی الله علیه و آله و سلم): یقول الله تبارک و تعالى:
ولایة على بن ابى طالب حصنى،فمن دخل حصنى امن من نارى….
? جامع الاخبار: 52، ح 7.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:خداوند مى فرماید: ولایت على بن ابیطالب دژ محکم من است، پس هر کس داخل قلعه من گردد، از آتش دوزخم محفوظ خواهد بود.

