خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی) ?
? به روایت
❤️عزیزترین مهمان خانه ما در نوروز
✍ 8 فروردین 97 بود.
تازه شب قبلش از شمال رسیده بودم که آقایی با تلفن منزل تماس گرفت و گفت:
منزل هستید؟
سردار سلیمانی میخواهد بیاید خانهتان.
باور نمیکردم با هیجان گفتم:
بله بله هستیم.
گفت: خب پس سردار ساعت 10 صبح میرسد منزل شما.
بچهها خواب بودند.
خانه را مرتب کردم و تماس گرفتم با خانواده همسرم که بیایند منزل ما که متأسفانه دیر هم رسیدند.
بعد با شور و شوقی که بیشتر در وجود خودم بود بچهها را صدا کردم و گفتم بیدار شید مهمان عزیزی داریم.
یک نفر داره میاد خانه ما که مطمئنم شما هم خوشحال میشوید.
وقتی فهمیدند حاج قاسم دارد میآید از خوشحالی پریدند حاضر شدند.
در همین حین آیفون خانه به صدا در آمد.
در را که باز کردم حاج قاسم با یک محافظی داخل شدند.
سردار سراغ بچهها را گرفت گفتم الان میرسند خدمتتان دارند آماده میشوند.
بعد راهنمایی کردم بنشیند روی مبل.
به محض ورودشان یاد روز سال تحویل افتادم که رفته بودم سر مزار همسرم.
به او گفتم آقا مهدی شما هر سال نوروز به ما عیدی میدادی امسال هم باید مثل سالهای قبل عیدیات را بدهی یادت نره عیدی ما.
وقتی سردار آمد برایش تعریف کردم و گفتم الان میفهمم عیدی همسرم به ما چه بود.
حضور و دیدار شما در خانه مان.
حاج قاسم گفت:
انشاءالله عیدی شما دیدار حضرت صاحب زمان (عج) باشد.