آرامش

حقیقت، اصیل ترین ،جاودانه ترین و زیباترین راز هستی و نیاز آدمی است.
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

دنیا

21 مرداد 1399 توسط آرامش


امام کاظم علیه السلام:

دنیا به آب دریا مى‌ماند که هر چه تشنه از آن بنوشد، تشنه‌تر مى‌شود تا سرانجام او را مى‌کشد.

بحارالانوار، جلد1، صفحه152

 نظر دهید »

عبا و عمامه

21 مرداد 1399 توسط آرامش

 پشت تریبون رفته بود برای معرفی استاد. سنگ تمام هم گذاشته بود! -«اگر برای بقیه لباس روحانیت افتخار است ایشان خودشان افتخار این لباس هستند.» استاد که آمد پشت تریبون با حالتی عصبانی گفت: -«آقا! این تعارف های پوچ چیست که به یکدیگر میکنیم! من کی ام که افتخار این لباس باشم. من در تمام عمرم یک افتخار بیشتر ندارم؛ آن هم همین عبا و عمامه است.» لحن صدایش تلخ شده بود و صورتش برافروخته… قسمت:16 #شهید_مطهری #خاطرات_طلبگی_بزرگان

 نظر دهید »

بابا میان انگشتان آقا را می بینم

21 مرداد 1399 توسط آرامش

 وقتی به تراجم علمای سلف مراجعه کنیم، می بینیم که افراد بسیاری در میان آن ها بوده اند که صاحب کرامات و معنویات بوده اند. هم در علمیات صاحب کرامت بوده اند و هم در عملیات و عبودیت. و جمع بین او دو نیز کرامت است!

شخصی پسر نابینایش را نزد مرحوم شیخ جعفر شوشتری برده بود که به جهت استشفای او سوره ی حمد بخواند. ایشان فرموده بود:
ما جوان ها هنوز حال و نفس پیرها را نداریم، به نزد پدرم بروید.
وی نزد پدر ایشان رفته بود، و ایشان هم دست روی چشم بچه گذاشته و مشغول خواندن سوره ی حمد شده بود، مقداری که خوانده بود بچه گفته بود: بابا! از میان انگشتان آقا می بینم. و وقتی که حمد تمام شده بود، همه جا و همه چیز را کاملا دیده بود!
? در محضر ایت الله بهجت

 نظر دهید »

دعا کن من «هزار و دوازدهمی» باشم

21 مرداد 1399 توسط آرامش

« #سردار_سلیمانی دو بار به من پیغام داد که: “اگر #شهید شدم، مرا کنار #شهید_محمد_حسین‌_یوسف‌_الهی به خاک بسپارید. “

یک‌بار هم که با هم در #گلزار_شهدا بودیم، رفتیم بالای سر مزار شهید یوسف الهی.

آنجا گفتم: شما به دوستان گفته‌بودید حتماً باید کنار شهید یوسف الهی دفن شوید…

#حاج_قاسم اینطور تصور کرد که من می‌خواهم چیزی بگویم با این مضمون که اینجا کنار این #شهید، جا نیست و فضا کم است.

به همین خاطر در میان صحبت من، گفت:"لااقل همین نزدیکی‌ها… “

اما عاقبت، همانی شد که می‌خواست؛ پیکرش بعد از آن ترور ناجوانمردانه آنقدر کوچک شده‌بود که در همان فضای کوچک، جا شد…

خیلی‌ها گفتند: اینجا، فضا کم است، پیکر #سردار را ببریم وسط گلزار و زیر محوطه گنبدی‌شکل گلزار دفنش کنیم.

اما خانواده سردار گفتند: “نه. هرکجا خود حاج قاسم گفته، همان‌جا دفنش کنید. “

مرغ ذهن #سردار_حسنی یک‌دفعه می‌پرد به ۱۱ ماه قبل و درست در وسط گلزار شهدای کرمان می‌نشیند.

?سردار سری به حسرت تکان می‌دهد و می‌گوید: «مادر خانم سردار به رحمت خدا رفته‌بود و به همین خاطر شب عید نوروز امسال به کرمان آمده‌بود. آن شب در گلزار شهدا دیدمش.

محافظان و اطرافیان گوشه‌­ای ایستاده­ بودند و حاج‌قاسم تنها بالای سر مزار #شهدا خلوت کرده‌بود و گریه? می‌کرد.

از پشت‌سر شناختمش. رفتم و بعد از احوالپرسی، شروع کردیم به قدم‌زدن در گلزار و صحبت کردن. در میان صحبت‌ها، گفتم: این گلزار، هزار و یازده شهید دارد…

 

 2 نظر
  • 1
  • ...
  • 298
  • 299
  • 300
  • ...
  • 301
  • ...
  • 302
  • 303
  • 304
  • ...
  • 305
  • ...
  • 306
  • 307
  • 308
  • ...
  • 879
مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31

رتبه

  • رتبه کشوری دیروز: 111
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 60
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 30
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1

جستجو

کاربران آنلاین

  • رهگذر
  • نویسنده محمدی

آمار

  • امروز: 612
  • دیروز: 362
  • 7 روز قبل: 4010
  • 1 ماه قبل: 38895
  • کل بازدیدها: 1778579

آرامش

http://www.ashoora.biz/mazhabi-projects/sore/sore_H_F/H10.png

  • zeynab
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس