رجزهای امام حسین(ع) در کربلا:
رجز اوّل 👇
✅ بعد از ظهر روز عاشورا وقتی که همه یاران و اصحاب امام علیه السلام شهید شدند، ایشان از اهل بیتش خداحافظی کرده، به میدان جنگ رفت و چنین استغاثه فرمود: «هَلْ مَنْ نَاصِرٌ یَنْصُرُنِی؛ آیا یاوری هست که مرا یاری کند؟»؛ ولی کسی جواب نداد. لشکریان ابن سعد را برای آخرین بار موعظه نمود؛ اما اثر نداشت. فرمود: مردم خودتان را به کشتن ندهید! توجه نکردند. سپس فرمود: چرا میخواهید مرا بکشید؟!
گفتند: به خاطر کینهای که از پدرت در بدر و حنین داریم. در این هنگام امام حسین علیه السلام این رجز بلند و پرصلابت را میخواند و میجنگید:
کَفَرَ الْقَوْمُ وَ قِدْماً رَغِبُوا / عَنْ ثَوَابِ اللَّهِ رَبِّ الثَّقَلَیْنِ
قَتَلُوا الْقَوْمُ عَلِیّاً وَ ابْنَهُ / حَسَنَ الْخَیْرِ کَرِیمَ الْأَبَوَیْنِ
حَنَقاً مِنْهُمْ وَ قَالُوا أَجْمِعُوا / احْشُرُوا النَّاسَ إِلَی حَرْبِ الْحُسَیْن
یَا لَقَوْمٍ مِنْ أُنَاسٍ رُذَّلٍ / جَمَعَ الْجَمْعَ لِأَهْلِ الْحَرَمَیْنِ
ثُمَّ سَارُوا وَ تَوَاصَوْا کُلُّهُمْ / بِاجْتِیَاحِی لِرِضَاءِ الْمُلْحِدِینَ
لَمْ یَخَافُوا اللَّهَ فِی سَفْکِ دَمِی / لِعُبَیْدِ اللَّهِ نَسْلِ الْکَافِرِینَ
وَ ابْنِ سَعْدٍ قَدْ رَمَانِی عَنْوَةً / بِجُنُودٍ کَوُکُوفِ الْهَاطِلِینَ
لَا لِشَیْءٍ کَانَ مِنِّی قَبْلَ ذَا / غَیْرَ فَخْرِی بِضِیَاءِ النَّیِّرَیْنِ
بِعَلِیِّ الْخَیْرِ مِنْ بَعْدِ النَّبِیِّ / وَ النَّبِیِّ الْقُرَشِیِّ الْوَالِدَیْنِ
خِیرَةِ اللَّهِ مِنَ الْخَلْقِ أَبِی / ثُمَّ أُمِّی فَأَنَا ابْنُ الْخَیِّرَیْنِ
فِضَّةٌ قَدْ خَلَصَتْ مِنْ ذَهَبٍ / فَأَنَا الْفِضَّةُ وَ ابْنُ الذَّهَبَیْنِ
مَنْ لَهُ جَدٌّ کَجَدِّی فِی الْوَرَی / أَوْ کَشَیْخِی فَأَنَا ابْنُ الْعَلَمَیْنِ
فَاطِمُ الزَّهْرَاءُ أُمِّی وَ أَبِی / قَاصِمُ الْکُفْرِ بِبَدْرٍ وَ حُنَیْنٍ
عَبَدَ اللَّهَ غُلَاماً یَافِعاً / وَ قُرَیْشٌ یَعْبُدُونَ الْوَثَنَیْنِ
یَعْبُدُونَ اللَّاتَ وَ الْعُزَّی مَعاً / وَ عَلِیٌّ کَانَ صَلَّی الْقِبْلَتَیْنِ
فَأَبِی شَمْسٌ وَ أُمِّی قَمَرٌ / فَأَنَا الْکَوْکَبُ وَ ابْنُ الْقَمَرَیْنِ
وَ لَهُ فِی یَوْمِ بَدْرٍ وَقْعَةٌ / شَفَتِ الْغِلَّ بِفَضِّ الْعَسْکَرَیْنِ
ثُمَّ فِی الْأَحْزَابِ وَ الْفَتْحِ مَعاً / کَانَ فِیهَا حَتْفُ أَهْلِ الْفَیْلَقَیْنِ
این قوم کافر شدند، و از سابق، از ثواب الهی، پروردگار جن و انس روی گردان شدند.
این قوم علی علیه السلام، و فرزندش حسن علیه السلام را که پدر و مادرش بخشنده و کریم بودند کشتند.
این قوم از روی خشم و کینه به یکدیگر گفتند: مردم را برای جنگ با حسین علیه السلام گرد آورید!
فریاد از این قوم پست و رذل که جمعیت خود را علیه اهل حرم خداوند و پیامبرش صلی الله علیه و آله جمع کردند.
سپس راه افتادند و به یکدیگر سفارش میکردند تا مرا برای رضایت کسی که پدر و مادرش ملحد بودهاند، به دام بیندازند.
از خدا نمی ترسند که میخواهند برای خوشنودی عبید اللّهی که از نسل کفّار است خون مرا بریزند.
و برای خوشنودی «عمر سعد» که با قهر و کینه، با سپاهی سیل آسا به سوی من آمده است[، میخواهند مرا بکشند]!!
[میخواهند مرا بکشند،] نه به دلیل گناهی که مرتکب شده باشم؛ بلکه به دلیل نسبت من به افتخارات آن دو ستاره فروزان (پیامبر صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام).
[انتساب و افتخارم] به علی علیه السلام که بهترین انسانها بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله است، و افتخار به پیامبر صلی الله علیه و آله که پدر و مادرش قریشی هستند.
پدرم بهترین مخلوق خداوند است و بعد از او مادرم بهترین است، و من فرزند این دو بهترین مخلوق خداوند هستم.
نقره از طلا بهدست میآید، و من نقرهای هستم که فرزند آن دو طلای ناب (امام علی علیه السلام و حضرت فاطمه علیها السلام ) هستم.
جدّ چه کسی مانند جدّ من است و پدر چه کسی مانند پدرم؟ من پسر این دو عَلَم هستم.
فاطمه زهرا علیها السلام مادر من است و پدرم نابودکننده کفر در جنگهای بدر و حنین.
پدرم از نوجوانی خداوند را میپرستید، در زمانی که قریشیها دو بت را با هم میپرستیدند.
زمانی که آنها بت لات و عزّی را با هم میپرستیدند، علی علیه السلام به سوی دو قبله (بیت المقدس و کعبه) نماز خواند.
پدرم خورشید و مادرم ماه است و من ستارهای هستم که فرزند این دو قمر نورانی هستم.
پدرم در جنگ بدر [با دلاوری و شجاعت، دو جناح] دشمن را درهم شکست و بغض دلهای مسلمین را شفا بخشید.
برای پدرم (امام علی علیه السلام،) دلاوری در جنگ احزاب و فتح است، او در این دو جنگ انبوهی از لشکریان کفر را کشته است.